روایتی از مجموعه داستان «برکه های باد» نوشته رضا جولایی
مردن، نبودن پس از بودن
پدر و مادرمان رفته بودند مسافرت و ناچار بودیم، خودمان چند روزی زندگی مان را بچرخانیم. پسربچه های تخس و شر تو کوچه و خیابان و بی عرضه و دست وپاچلفتی تو خانه و زندگی. تازه یکی دوتا از ما شب ها در خواب راه هم می رفتند. شب اول رحیم، خواب زده به طرف نرده های بالکن رفت و می خواست از همان بالایعنی طبقه سوم برود تو خیابان. قطعا از این راه خیلی زودتر از پله ها به خیابان می رسید اما مرده. شب بعد برادر دیگرم بلند شد و خواب آلود، کت مرا انداخت توی تشت و شست. با اینکه همه نشسته بودیم و به کارش می خندیدیم اما می دانستیم اگر برای خوابگردی آنها کاری نکنیم حتما بلایی سرشان می آید.
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.