آرشیو پنجشنبه ۲ امرداد ۱۳۹۳، شماره ۳۰۱۷
نسل چهارم
۸

حال جهان مان خوش نیست

فرزانه قبادی

تهی می شوی، وقتی که تصاویر خبری جهان را مرور می کنی. تهی می شوی از توان هرگونه واکنشی و با خود می گویی این جهانی است که من از هوایش تنفس می کنم. جهانی که از یک قدمی ام آغاز می شود و تا دورترین نقاط این کره معلق گسترده شده. از همین کنار دستت که کودکی در میان رنج و درد متولد می شود و در میان دود و خماری جان می سپارد، تا آنجا که کودکانه ها قربانی قدرت طلبی هایند. می شود کمی عینک سیاست زدگی را کنار بگذاریم و با چشمانی انسانی به فجایع چند روز اخیر جهان مان نگاه کنیم. حال جهان مان خوش نیست و ما به دور میزی از رکود و رخوت در حال تحلیل های سیاست مآبانه ایم و به دنبال مقصر و متهم ماجرایی که در آن قربانیانی معصوم هر روز و هر لحظه جان می سپارند، می گردیم و تحلیل های به ظاهر منطقی مان را به رخ یکدیگر می کشیم. ما را چه می شود؟ چگونه است که با تماشای تصویر معصومیتی که بر دست پدر جان سپرده همچنان با قساوت می گوییم: «بگذارید بکشندشان تا قاتلان و تروریست های فردا نشوند.» ما را چه می شود که بی دفاع ترین سربازان را در جنگ های نابرابری ای که بزرگ ترها ترتیب می دهند تا بزرگ تری شان را به طرف مقابل ثابت کنند، نمی بینیم؟ حال جهان مان خوش نیست، چون حال وجدان مان خوش نیست. وجدانی که بر بلندی می نشیند و تماشاچی متلاشی شدن جسم و جان کودکان و زنانی است که تنها جرم شان سکونت در سرزمینی است که سنگفرش هایش تا بوده با خون رنگین بوده. حال انسانیت مان خوش نیست که می توانیم تصاویری جانخراش را ببینیم و همچنان معادلات سیاسی را روی میز منطق مان بچینیم و پازل جهان را آن گونه که قوانین نا نوشته قدرت می گویند بچینیم. در غزه، در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و هر کجای این حجم کروی که قدرت طلبی انسان نماها به هر بهانه و با هر منطقی هیزم در آتش جنگ می ریزد، کودکانی هستند که معصومانه و بی صدا می سوزند و تصویری می سازند برای تاریخی که روزی حقیقتش آشکار خواهد شد. کاش ما غافلان این تاریخ نباشیم.