آرشیو دوشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۳، شماره ۲۰۷۵
صفحه آخر
۱۶
آمبولانس

روزی یک میلیارد

پوریا عالمی

بالاسر مریض بودم و داشتم می گذاشتمش توی آمبولانس که مامان زنگ زد و گفت: «آب دستت است بگذار زمین و گوش کن چی می گویم.» من هم مریض را گذاشتم زمین و گوش کردم چه می گوید: «کارمند یکی از بانک های خصوصی با درج اشتباه کد ملی و مبلغ، سبب شد تا چهارمیلیاردتومان از حساب این بانک برداشت و به 125 حساب دیگر در 13 بانک متفاوت، واریز شود. این بانک با تصور اینکه مورد دستبرد قرار گرفته، پلیس را مطلع کرد و بررسی ها «تنها در چهارروز» مشخص کرد که سرقت نبوده و اشتباه بوده است. در نهایت کارمند خاطی، تحویل مقامات قضایی شده است.»

گفتم: خب؟

گفت: می گویی خب؟ دست برقضا چهارمیلیاردتومان به حساب 125نفر واریز شده، یعنی نفری 32میلیون تومان، بعد بگیر و ببند راه انداختند و همچین می گویند «تنها در چهارروز» پرونده را بسته اند انگار محمودرضا خاوری را بعد از چهارساعت از بغل سلین دیون، که همسایه شان شده، برگردانده اند تهران و حسابش را گذاشته اند کف دستش.

گفتم: خب؟

گفت: می گویی خب؟ پس پول بیمه و تامین اجتماعی چی شد؟ پول بابک زنجانی چی؟

گفتم: مامان، همه این پرونده ها در دست بررسی است. خب؟

گفت: می گویی خب؟ چهارروزه چهارمیلیاردتومان را پیدا کرده اند، خب چرا همان سه هزارمیلیارد را پیدا نمی کنند؟

گفتم: عزیزم، خودت می گویی چهارروز چهارمیلیارد یعنی روزی یک میلیارد زمان می برد. الان سه هزارروز هم سه هزارمیلیارد وقت می برد دیگر. خب؟

گفت: آها. نکند خودت هم مفاسد اقتصادی شدی که داری سنگ آنها را به سینه می زنی؟

گفتم: مامان، آمدی وسط آمبولانس و گفتم گفت راه انداختیم. شده عین ستون گفت وشنود برخی از روزنامه ها. خب؟

گفت: باز هم اون روزنامه که از هر انگشتش یک هنر می ریزد و می برد و می دوزد و می شورد و پهن می کند. تو چی کار می کنی؟ هنرت فقط این است که آخر ستون بروی و توی افق گم بشوی دیگر؟ حالاهم برو به کارت برس. و گوشی را قطع کرد و من در افق محو شدم.