آرشیو پنجشنبه ۳۰ امرداد ۱۳۹۳، شماره ۳۰۳۸
نسل چهارم
۱۰

بنشینم و صبر پیش گیرم: دنباله کار خویش گیرم

کیارش افرومند

شاید خزعبل (زر مفت) بگویم (بزنم) و در ایام افسردگی نظراتی 180 درجه دگرگون و آداپته از شرایط و جو آن زمانم ارائه کنم اما من طبق تئوری ای خودساخته اما جهانشمول در خصوص تمامی روابط کاری و شخصی و رومانتیک و باقی روابط و قضایا بر این معتقدم تا وقتی که می توان گفت «حالاکه خوبه» باید پیش رفت و به هیچ فکر نکردن جز خوب بودن الان و لذت بردن از آن و زمان فکر کردن و چاره اندیشی ها همان زمان «حالادیگه خوب نیست» است. طبق همان تئوری مذکور فعلاشدیدا ایران و تهران را دوست دارم و از اینکه در این محدوده جهان زاده شده ام لذت می برم. می شود در یک روز بسیار گرم در ابوریحان سیب زمینی مسموم خورد و ریه های خود را با انواع آلودگی ها-عامدانه و غیر عمد!- پر و به سرطان ریه ایام پیرسالی فکر کرد. می شود گوشه و کنار پارک لاله به سخنان گداهای آوانگارد گوش کرد.

چرا رفتی؟ چرا بروم؟ چرا بخواهم بروم؟نرفتم. نمی روم. نمی خواهم بروم.

همینجا به دنیا آمده ام. دست خودم هم نبوده. زن و مردی بوده اند که پس از آشنایی در دفتری که با هم کار می کردند به هم علاقه مند شدند و ازدواج کردند. پس از گذشت مدتی خوشی زیر دل شان زدو هوس کردند یک نانخور به خانواده افرومند اضافه کنند.

اضافه شدم. این شدم. این هستم. و به تهران علاقه مند شدم. به سحرگاه کارگرهای سر کارگر شمالی و به شب های کوچه پس کوچه های فلسطین. از تک تک شان خاطره ساختم و تصویر ذهنی. با آنها زندگی می کنم.

شما هم زندگی کنید. میگن که بدم نیست!