آرشیو شنبه ۸‌شهریور ۱۳۹۳، شماره ۲۱۰۰
روزنامه فردا
۱۶
آمبولانس

من یک لاشخورم، بی شوخی

پوریا عالمی

مادرم تلفن زد و نه گذاشت و نه برداشت و گفت: چطوری لاشخور؟

من را می گویی؟ زارتی زدم روی ترمز. گفتم: الو، مادر آنتن ندارم... چی گفتی؟

گفت: گفتم چطوری لاشخور؟

من را می گویی؟ زارتی با سر زدم روی فرمان. گفتم: با منی؟ / گفت: بله. با خود لاشخورت هستم.

بغض کردم. گفتم: نه... چرا؟ و از ماشین پیاده شدم و خواستم به سمت افق بدوم که گم وگور شوم که دیدم مردم جلو عابربانک صف بسته اند و یکصدا آواز می خوانند: ما لاشخورها... ما لاشخورها...

ماشینی جلو بانک، پارک دوبل ایستاده بود. از بلندگوی راهنمایی ورانندگی صدا آمد: لاشخور دوبله پارک نکن.

اتوبوسی از بغلم رد شد، مسافرها همه با هم گفتند: لاشخور نبودوم... لاشخوروم کردی... از شهر خومون بیرونوم کردی جان... / در همین لحظه صدای گوینده از رادیو ماشین کناری آمد که گفت: سلام لاشخورهای عزیز... صدای ما را از... / چندتا جوان هم حلقه نشسته بودند سر کوچه، یکی شان گفت: سلام. من یک لاشخورم.

دیگر داشتم شاخ درمی آوردم. بغضم هم گرفته بود. زنگ زدم به خانه و گفتم: مامان... مامان... جریان این لاشخوربازی چیه؟

گفت: چیزی نیست. نگران نشو. بعد از یک عمر فهمیدیم چی به چی هست. چون یکی از مسوولان- به نقل از ایسنا و دیگر خبرگزاری ها - گفته «سود 25درصدی بانکی مردم را لاشخور می کند.» / گفتم: آها. جدی؟ ای بابا. من فکر کردم چی شده حالا. خب اینکه برای ما چیز جدید و عجیبی نیست. من یادم است بچه هم که بودم و سود بانک 25درصد نبود باز هم ما لاشخور بودیم. / گفت: چطوری؟

گفتم: آن موقع سود بانک کم بود اما یادم است همان سود کم را هرماه نقدی می گذاشتند لای دفترچه حساب و بعد ما در طول ماه از آن دفترچه حساب می خوردیم.