آرشیو سه‌شنبه ۱۱‌شهریور ۱۳۹۳، شماره ۳۰۴۸
صفحه آخر
۱۶
گردون

هم آوایی شعر و موسیقی

ابراهیم عمران

نمایش «باغ دلگشا» اثر بانوی فرهیخته، پری صابری حاوی نکاتی از زندگی سراسر پندآموز سعدی، شاعرصاحب

سبک ایران زمین است که دقت در تمامی مراحلش، موید آن است که با تاسی به منش و طریقه زیستن فردی چون سعدی می توان، راه برون رفت از مصایب این روزهای زندگی تهی از «معنا»را پیدا کرد. چند پرده نمایش باغ دلگشا که به راستی، دلگشایی می نمود از تماشاگر و لحظه های آرام بخشی را با شعر و کلام ماندگار سعدی، به یاد مخاطب می آورد، قابلیت آن را دارد که با نگاهی نو به نمایش عمومی درآید تا همگان طی طریق این فرد اندیشمند ایرانی را درک کنند... اگر مابه ازایی بخواهیم از این کار فرهنگی برای جامعه مان بیابیم، آنقدر نشانه ها زیاد است که هر مخاطب صاحب فکر و اندیشه یی از درک آن عاجز نیست و احساس خوشایندی که این نمایش بر بیننده می گذارد، صرفا شناخت روحیات آدمیان زمان ناسازگار سعدی نیست، قرینه یی است که می تواند در هر برهه یی وجود خارجی داشته باشد... آنچه این تفرج دوساعته را لذتبخش تر می کند، هم آوایی «شعر و موسیقی» است که جدا از دلنشین کردن کاری فرهنگی، توجه به این نکته شاید باشد که هرگاه این دو پارامتر در زندگی روزانه ایرانی جماعت حضور داشته، سرخوشی و دل آسودگی همراه با تفکر و اندیشه نیز، در پی آن روانه شده است. موضوعی که شاید حالیه بنا به دلایلی ناموجه از زندگی مان رخت بربسته و لزوما هم امری «دستوری» نمی تواند باشد: هر چند شاید در کلان اجتماع شاهد «آن» نباشیم ولی آن که در خلوت و نهان هم، همگان به کارکرد آن امتنانی ندارند، جای افسوس فراوان دارد... تماشاگری که سرخوش از پند حکیمانه سعدی با همراهی آوازی خوش که لامحاله اندیشه را جایگزین احساس می کند، چرا نباید این نگره را در احوالات یومیه خویش دخیل نبیند؟! اگر این گیرایی وجود دارد که در بودن آن شکی نیست، چرا در رفتار و کردار اجتماعی مان نشانی از این اندیشه به واسطه دخالت «شعر و موسیقی» نیست...؟! اگر باور کنیم همه نبودن ها و نقصان ها ساخته «دیگران» نیست و می توان با کمی ذوق چنین زیست، شاید از بار محنت مان کم شود که خود سعدی سروده: خداوندان کام و نیک بختی /چرا سختی برند از بیم سختی/ برو شادی کن ای یار دل افروز/غم فردا نشاید خوردن امروز.