آرشیو پنج‌شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳، شماره ۳۱۳۵
جهان
۶

نظم اروپا بعد از جنگ

سیستم توازن اروپا و پایان آن

هنری کیسینجر مترجم: منصور بی طرف

در نتیجه دو جنگ جهانی، مفهوم حاکمیت وستفالیا و اصول توازن قوا در تغذیه نظم معاصر قاره یی عمدتا از بین رفت. [هرچند] باقیمانده های این مفهوم که به احتمال موثرترین آن بود در برخی کشورهایی که در عصر کشف و توسعه برای آنها [نظم] آورده بود ادامه یافت.

اما با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، ماده نظم دهی اروپا به دنیا و ظرفیت روانی آن از بین رفت. در دوران این جنگ همه کشورها جز سوییس و سوئد توسط ارتش های خارجی در زمان های مختلف اشغال شده بودند. اقتصاد هر کشوری به هم ریخته بود. مشخص بود که هیچ یک از کشورهای اروپایی (از جمله سوییس و سوئد) دیگر بیش از این قادر نیستند که آینده خودشان را خود شکل دهند.

اینکه اروپای غربی این قوت اخلاقی را یافت که خودش را در مسیر روند جدید نظم بیندازد: حاصل سه مرد بزرگ بود: کنراد آدنائر در آلمان، رابرت شومان در فرانسه و السید دی گاسپری در ایتالیا. آنها که قبل از جنگ جهانی اول به دنیا آمدند و تحصیل کردند، برخی یقینات فلسفی اروپای کهن درباره شرایط اصلاح بشری را در خود داشتند که به آنها این نگاه و شکیبایی را داد تا بر علل تراژدی اروپا غلبه کنند. آنها در لحظه بزرگ ترین ضعف ها، برخی مفاهیم نظم جوانی شان را حفظ کردند. مهم ترین ایده آنها این بود که اگر آنها می خواهند به مردم شان کمک کنند تا مانع از رویداد دوباره تراژدی در اروپا شوند، لازم است بر تقسیم بندی تاریخی اروپا غلبه و بر آن اساس یک نظم نوین اروپایی خلق کنند.

آنها مجبور بودند که اول خود را بر تقسیم بندی دیگری که در اروپا رخ داد منطبق کنند. در سال 1949 متحدان غربی سه حوزه اشغالی شان را با هم ترکیب کردند تا جمهوری فدرال آلمان ایجاد شود. روسیه، منطقه اشغالی خود را به یک دولت سوسیالیست که به پیمان ورشو هم پیوسته بود، تبدیل کرد. آلمان دوباره به 300 سال قبل که دوره پس از صلح وستفالیا بود، برگشت: تقسیم آلمان، عنصر کلیدی [جدیدی] در پدیدار شدن ساختار بین المللی شده بود.