آرشیو چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، شماره ۳۲۰۸
صفحه آخر
۱۶
شیرین زبانی

غلط کردی که درست نوشتی!

رضا شکراللهی

پس فردای روزی که زیر پل پارک وی، یک عدد دزد موتورسوار، کیف زیر بغلم را زد و خلاف جهت آن همه ماشین گاز داد و در رفت، ایستاده بودم کنار میز آقای مسوول.

گفتم: فقط مونده یه امضا قربان.

پرونده ام را دوباره وارسید و برگه ای کشید بیرون و گفت: این خط خودته؟

بله قربان، بدخطه؟

نه خوبه. پول هم توی کیفت داشتی؟

نه قربان.

پس چی؟

مدارک شخصی و نسخه ی ویراستاری شده ی یک کتاب که باید به ناشر می دادم.

عجب! خب بیا این جا تهش اضافه کن با خط خودت که «به کسی مظنون نمی باشم.»

دولاشدم روی میز و نوشتم «به کسی مظنون نیستم.»

چی نوشتی؟! گفتم بنویس نمی باشم، واسه چی یه چیز دیگه نوشتی؟

قربان، نمی تونم بنویسم «نمی باشم»: خوب نیست.

غلط کردی که خوب نیست. این جا من می گم چی خوبه چی غلط. ئه!

خب ببخشید قربان.

خط بزن بنویس «نمی باشم».

چشم، همین الان.

«نیستم» را خط زدم و کنارش نوشتم «نمی باشم» و برگه را دودستی طرفش گرفتم. از بالای عینک نگاهم کرد و برگه را گرفت و امضا انداخت و لبخندی مهربان و یواشکی زد. شاید یعنی که: برو به جای «می باشم»، حواست به خودت باشه دزد نبردت، دراز ملانقطی!