آرشیو یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، شماره ۲۲۹۰
روزنامه فردا
۲۰
پوری پدیا PouriPedia

روز پدرم درآمده

پوریا عالمی

ما تا وقتی بچه بودیم پدرمان پدرمان را درمی آورد. وقتی بزرگ شدیم پدرمان در را باز کرد و یک تیپا زد در زانویمان و گفت در بازه جاده درازه برو رو پای خودت بایست. الان هم می ترسیم پدر شویم، پسرمان پدرمان را بازیافت کند.

روز بی پدری: مسئله این است که تا الان که ما سن خر خان را داریم و آدم سن وسال دار و چارواداری محسوب می شویم، هیچ وقت به صورت رسمی به حساب نیامده ایم و همیشه پدرمان درآمده؛ مثلادر بچگی هر روز در مدرسه می گفتند پدرمان را درآوردی پس پدرت را بیاور مدرسه تا پدرت را درنیاوریم. یا وقتی فعال سیاسی شدیم گفتند سیاست بی پدرومادر است در حالی که ما یک حالت پسرگونه ای به پدرخوانده های سیاسی داشتیم. بعد هم که کار اقتصادی کردیم گفتند این بی پدر پدرش فلانی است و پدرزاده است.

روز سوز و گداز: پدر ما می گوید جوانی اش را به پای ما سوزانده است، پس ما نسلی پدرسوخته ایم و چون خودمان نیم سوخته ایم، فرزندان ما نسلی نیم پز و نیم سوز خواهند بود.

روز ازدست رفتگان: ما معتقدیم هرچی از بین رفته، توی تقویم یک روز را به یادش نام گذاری کرده اند. مثل روز طبیعت و....