آرشیو پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، شماره ۳۲۴۹
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

تکرار

سروش صحت

عقب تاکسی نشسته بودم، مردی که کنارم نشسته بود گفت: «شما همونی هستی که پنجشنبه ها تو روزنامه تاکسی می نویسی؟» گفتم: «بله.» مرد گفت: «یه موقعی می خوندمش، بعضی هاش بد نبود.» گفتم: «دیگه نمی خونین؟» مرد گفت: «نه.» پرسیدم: «چرا؟» مرد گفت: «نمی دونم.» راننده تاکسی گفت: «لابد تکراری شده.» مرد گفت: «شاید.» راننده گفت: «این تکراری شدن بد چیزیه.» پرسیدم: «چه جوری می شه تکراری نشیم؟» راننده گفت: «ای داد و بیداد... روزی که این تاکسی را خریدم شبش تا صبح ذوق داشتم الان یه هفته است چراغ راهنمای سمت شاگردش خرابه، رغبت نمی کنم برم درستش کنم.» دختربچه پنج ساله ای که جلوی تاکسی تو بغل مادرش نشسته بود گفت: «مامان تو، ولی تکراری نمی شی.» مادرش گفت: «اینو از بابات باید بپرسی» و خندید. بعد همه خندیدم. هم من، هم مرد، هم راننده، هم دختربچه. ولی خود زن از همه ما بیشتر خندید.