آرشیو دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، شماره ۵۹۴۳
فرهنگ و هنر
۲۳
حوالی فرهنگ

زنده باد هنرمند مرده!

یزدان سلحشور

خدابیامرزد علیشاه مولوی را که درباره منوچهر آتشی گفته بود:«شاعری که موقع زنده بودنش یک خانه نداشت وقتی مرد سه تا قبر داشت!» علیشاه البته نتوانست رکورد آتشی را بشکند و وقتی رفت،فقط دو تا قبر داشت و البته مثل آتشی، اصلا خانه ای نداشت! نمی خواهم گریه و زاری کنم که وای هنرمند بی پول، وای زندگی مصیبت بار،وای روشنفکر بی پناه! همه می دانیم آنهایی که شاسی بلند زیر پای شان است و ویلادارند در جاهای خوب خوب و هر روز که از خانه پایشان را می گذارند بیرون، پول کافه شان، 100 تا 200 هزارتومان است و همین حدود هم خرج رفیق بد و زغال خوب می کنند، بیشتر از همه گریه می کنند![باور کنید! یک بار نزدیک بود خرج دندانپزشکی بچه ام را قرض بدهم به یکی از گریه کن های حرفه ای که قسط بدهد که دوستی گوشی را داد دستم که فقط یک فقره دارایی این جناب، 5 میلیارد تومان است!] اصلا چرا من رفتم سراغ حرف علیشاه؟ چون هر روایتی، یک بهانه روایت می خواهد [که استاد هیچکاک در مصاحبه با استاد تروفو، به آن می گوید مک گافین!] و اصل روایت این است که یک تابلوی سهراب سپهری در «حراج تهران» 2میلیارد و 800 میلیون تومان فروخته شده! چرا وقتی هنرمندی می میرد خیلی عزیز می شود؟! اصلا این عزیز شدن به کار چه کسی می آید؟! سپهری البته از معدود هنرمندانی بود که مشکل تناسب، بین خانه این دنیا و آن دنیا را نداشت اما حتی با معیارهای زمان خودش هم، پولدار محسوب نمی شد حالاچطور شده که بابت یک تابلویش ملت هنرپرور این قدر دست به جیب می کند اما موقعی که زنده بود همین ملت هنرپرور، به افتخارش فقط سوت می زد، آن هم بلبلی؟!