آرشیو پنج‌شنبه ۴ تیر ۱۳۹۴، شماره ۵۹۶۲
قاب عکس
۱۰

نیمکت های ایران پذیرای کودکان افغان

شیرین مهاجری

اشک امانش نمی دهد. می خواهد حرف بزند اما بغض بر کلمات چنگ انداخته و می بلعدشان. می خواهد رهایشان کند. از پشت نیمکت بلند می شود. رهایشان می کند. کلمات بیرون می ریزند. اگرچه خیس و بغض آلود، اما بیرون می ریزند.«افغان همیشه سر بلند است. افغان آواره است اما سرش باید بالاباشد. افغان...» گریه اش بند نمی آید. اشک در چشم های بادامی دختران همکلاسی هم جمع می شود. می دانند شاید این نیمکت ها، این درس و کلاس ها و کتاب ها چند صباحی بیشتر برایشان دوام نداشته باشند. خیلی هاشان کلاس ششم را پایان راه می دانند. خیلی هاشان هم می خواهند آنقدر درس بخوانند تا برای خودشان کسی شوند. حالاکه کلمات خودشان را از حصار بغض در آورده اند و مجال بیرون آمدن پیدا کرده اند پشت سر هم می شکفند. «آنقدر درس می خوانم که دکتر شوم و بروم به سرزمینم و برای مردم کاری کنم. برایشان کاری کنم تا از یک تب و عفونت ساده نمیرند. تا مفت جان ندهند.» همه دختران و پسران مهاجری که به همت انجمن حامی زمینه تحصیل شان فراهم شده دوست دارند ادامه تحصیل دهند. این فرصت هم برایشان فراهم شده، حالادیگر با دستور رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهوری می توانند با آسودگی خیال تا هر جا که می خواهند درس بخوانند. فرصتی که از چشم رئیس جمهور افغانستان هم نادیده نماند و پیام های تشکر خود را از این بابت ابراز کرد. بچه ها می خواهند درس بخوانند اما خیلی از دخترها با مخالفت خانواده ها روبه رویند. هر روز فاصله زیادی را تا مدرسه گز می کنند. انجمن در نقاط دیگری از کشور هم مدارسی را برای تحصیل مهاجران فراهم کرده و هر روز بر تعداد متقاضیان تحصیل افزوده می شود. مدرسه شور آباد هم یکی از آنهاست. یک مدرسه برای دخترها و یکی برای پسرها. بچه ها از دور و نزدیک خودشان را می رسانند. از کبیرآباد که ساکنانش زندگی پر مشقت شان را در خانه های آلونک وار سپری می کنند گرفته تا حسن آباد قم در 35 کیلومتری مدرسه. کبیرآبادی ها تعدادشان بیشتر است. می آیند اما خیلی هایشان امیدی ندارند. پسرانی که کارگری مجال درس خواندن را از آنها ربوده و دخترانی که باید به خانه شوهر بروند.

عکس: سجاد صفری / ایران