آرشیو دوشنبه ۱۲ امرداد ۱۳۹۴، شماره ۳۳۰۷
صفحه آخر
۱۲

بزنگاه

دو بچه، که در حقیقت به صورتی دلپذیر، منتها با قدری تکلف، آراسته بودند، می درخشیدند: پنداشتی دو سرخ گلند که میان آهن جای گرفته اند: چشمان شان آیت ظفر بود، گونه های تر و تازه شان خنده می زد. یکی شان سبزه بود و دیگری گندم گون، چهره های ساده شان دو شکفتگی جذاب بود. باغچه پر گلی که در آن نزدیکی بود رهگذران را در عطر لطیفی غوطه ور می ساخت که پنداشتی از آن دخترکان است.

بینوایان / ویکتور هوگو