آرشیو چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، شماره ۳۴۶۳
صفحه آخر
۱۶
تاریکخانه

قرار ما سر کوچه!

شهرام شهیدی

- سلام قربان. یک سوالی داشتم از حضورتان. اجازه هست؟

- جانم؟ بنده اصلاآمده ام که در خدمت باشم.

- امروز هوا خیلی سرد است اما من می بینم که شما از صبح همین جا ایستاده اید. جسارتا به سبک قدیم ها خدای نکرده عاشق یکی از دختران جوان این کوچه شده اید و منتظرید سازتان برسد تا زیر پنجره اش آواز بخوانید؟ به شما بگویم این محله جای این قرتی بازی ها نیست ها.

- این چه فرمایشی است. نفرمایید الان به گوش دوستان می رسد و به من صلاحیت نمی دهند.

- پس نکند از کارگران فصلی هستید و منتظرید کسی بیاید و ببردتان سر کار؟ با این تیپی که زده اید کسی به شما کار بده نیست ها. مردم آدم کاری می خواهند نه کسی که تیشان فیشان کند و موهاش آلاگارسن باشد.

- نخیر آقاجان اصلاکار نمی خواهم. لااقل فعلا. البته اگر پذیرفته نشدم باید تغییر پوشش بدهم و دنبال کار بگردم.

- خب پس حتما قرار مداری دارید؟ جای خوبی هم برای وعده نیست. میدان ونک نیست که جلوی داروخانه قرار بگذارید و خیلی تابلو باشد و بشود زود پیدایتان کرد.

- قرار که ندارم اما یک جورهایی منتظر هستم. یعنی وعده وعیدی داده اند. منتظرم ببینم حالاچه می شود.

- ای بابا. پس کسی شما را اینجا کاشته. ببخشید ها اما اگر علف زیر پایتان در بیاید برای محیط زیست مفید است. حالابالاخره نگفتید اینجا کی علاف تان کرده؟ می ترسم یکهو مردم زنگ بزنند شکایت کنند و پلیس بیاید جمع تان کند.

- راستش من به خاطر آقای حسین مرعشی اینجا هستم و منتظرم ببینم چه می شود.

- یعنی چه؟ با ایشان قرار دارید؟

- نه. اما ایشان اعلام کرده اند رد صلاحیت شده ها در صحنه بمانند. من هم آمده ام در صحنه بمانم ببینم به جایی می رسد یا نه.

- اوهووکی. بپا نچای!