یک داستان جنگی، نذر آزادی خرمشهر
یک کارون چشم انتظاری
عصر که از دبیرستان تعطیل می شدیم می آمدیم کنار کارون و آنجا چند دقیقه ای می ماندیم و سپس می رفتیم خانه. خیلی خوش می گذشت. به قول بچه ها ما درس می خواندیم که برویم دبیرستان و عصرها برویم کنار کارون.بوی کارون انگار تکه ای از وجودمان شده بود و وقتی استشمام می کردیم از خود بی خود می شدیم. تابستان ها از کارون دور می افتادیم اما با شروع سال تحصیلی دوباره روز از نو بود و کارون از نو.این گونه روز و روزگار می گذشت و من هیچ گاه گمان نمی کردم این کارون باصفا روزگاری همه وجودم بشود، تا جایی که دوست و آشنا درباره ام بگویند؛ سعیده با کارون ازدواج کرده است!آن روز هم عصر قشنگی بود، یک عصر بهاری دلچسب. مثل همیشه
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.