آرشیو دوشنبه ۲۵ امرداد ۱۳۹۵، شماره ۴۶۱۵
صفحه آخر
۲۰
یادداشت

به خاطر یک مشت دلار

علی اکبر عبدالرشیدی ( کارشناس رسانه)

این روزها که آفتاب عمر چون منی به شرفی آجری پشت بام خانه نزدیک تر می شود، به دلیل ضعف مفرط چشم و البته آلودگی بیش از حد هوا بسختی می توانم خط آفتاب را لب بام ببینیم. نکند آفتاب به لبه بام برسد و من خبردار نشوم! این روزها گاهی تشخیص زمان غروب فقط با مراجعه به ساعت میسر است نه با دیدن آفتاب زرد رنگ خسته پسینی.

زمانی که بچه بودیم از شیر ایرانی و ببر مازندران زیاد می شنیدیم. کشتی گیران قدر را به ببر مازندران تشبیه می کردند. آن روزها مشمشه را نمی شناختیم، اما این روزها اطمینان داریم که دیگر حسرت یک نعره ببر در جنگل های مازندران بر دل همه مانده است. معلوم نیست ببرها به خاطر بریده شدن بی رویه درخت های کهن جنگل ها و ساخت برج های مسکونی از جنگل رفته اند یا درخت ها به بهانه امن بودن و نابود شدن ببرها بریده می شوند!

این روزها اما خبرهای تلخ و آزاردهنده بسیار می خوانیم و فراوان می شنویم. کشتن فجیع و روان پریشانه بچه خرس، سوزاندن جنون آمیز توله پلنگ، تصادف خودرو با پلنگ در جاده، شکار قوچ های نایاب نه برای سد جوع که سه تا سه تا پیدا شدن توله گرسنه و رها شده شیر در خیابان، قاچاق قوش و شاهین زیبای ایرانی در ازای یک مشت دلار، بریدن درخت های فلان جنگل و برج ساختن در بهمان بیشه، ریختن زباله در دامنه های سحرآمیز جاده عباس آباد و خلاصه از این قبیل خبرهای رنج آور.

براستی ما را چه شده است؟ نکند با گذشته خودمان فاصله گرفته ایم؟ آیا از فرهنگ زیبای آمیختگی با طبیعت سخاوتمند و مهربان دست برداشته ایم و بی رحمانه به طبیعت می تازیم؟ تاخت ما به طبیعت گاهی محدود به نابود کردن ببر مازندران و شیر ایرانی نمی شود. با دیدن دود و آلودگی های شهرها نگران می شویم که مبادا همه موجودیت طبیعت پیرامون ما آماج این حملات قرار گرفته است.

نکند به بازیابی هویت و فرهنگ خود در ارتباط با طبیعت زیبا و سخاوتمند نیاز پیدا کرده ایم؟ نکند آدمیت را فقط در پولدار شدن تعریف کرده ایم؟ اگر خدای ناکرده چنین باشد، آیا باید در بازنویسی اشعار و آموزه های انسانی و عرفانی سعدی، حافظ و عطار هم تجدیدنظر کنیم؟