آرشیو دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، شماره ۲۶۹۰
روزنامه فردا
۲۰
اتفاق

ما کجا داریم زندگی می کنیم

لیلی گلستان

چند روز پیش آقایی زنگ زد و گفت از مجله هنر... زنگ می زنم. می خواستم مجله را برایتان بیاورم تا از نظرتان مطلع شویم و ما را راهنمایی کنید تا مجله مان بهتر شود. من هم روزی را تعیین کردم. او با پنج مجله از یک شماره واحد آمد که در آن مطلبی از گالری گلستان و نمایشگاه 100 اثر، 100 هنرمند چاپ شده بود. تشکر کردم و گفتم مجله را نگاه می کنم و نظرم را به او خواهم گفت. فردا زنگ زد که خب نظرتان را بگویید. گفتم نگاه دقیق می کنم و فردا خواهم گفت. گفت ما حاضریم با نقاش های گالری شما مصاحبه کنیم یا خبر گالری تان را با تفصیل چاپ کنیم و در مقابل قراردادی با یک تعرفه مشخص ببندیم. گفتم نیازی به این کار ندارم. نه مصاحبه پولی انجام می دهیم و نه به تعریف پولی نیاز داریم. ممنون. یک ربع دیگر یک پیامک برایم آمد که بابت آن پنج مجله ای که برایتان آوردم، مبلغ 50 هزار تومان به این شماره کارت به کارت کنید. من هم پیامک اعتراضی زدم و تمام که البته او را خوش نیامد. من نمی دانم تا کی باید شاهد این نوع از رفتارها در رسانه هایمان باشیم. پیش از این انواع دیگرش را هم از سوی برخی از به اصطلاح منقدان دیده بودیم. آیا نباید جلو این بی اخلاقی ها گرفته شود؟ - تلفن همراهم زنگ زد. صفحه را نگاه کردم، شماره ای نیفتاده بود. جواب دادم. آقایی بعد از اینکه خوب مطمئن شد که من، خودم هستم! گفت ما مقدار فراوانی اثر هنری از فلان بنیاد گیرمان آمده و من الان دارم از خارج از کشور با شما حرف می زنم. ما شما را انتخاب کرده ایم تا این آثار را که اغلب متعلق به دوره صفویه و زندیه است برای ما بفروشید. گفتم یعنی شما می خواهید من اموال مصادره را بفروشم؟ گفت علیا حضرت همه آثار را تایید کرده اند. من دیگر نفهمیدم چه شد.... با فریاد هرچه حرف زشت و فحش و... از بچگی تا حال یاد گرفته بودم (که بعد فهمیدم عجب فرهنگ لغات غنی ای را در حافظه داشته ام و بی خبر بوده ام!) به او و کل آثارش و به تایید کننده آثار و به شوهر تایید کننده آثار! نثار کردم و گوشی را گذاشتم و نصف بطری آب خنک را سر کشیدم تا کمی آرام گرفتم.