آرشیو شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶، شماره ۲۸۵۰
تئاتر
۱۰

درباره «نویسنده مرده است»

مرده باد نویسنده زنده باد نوشتن

علی شمس ( نویسنده و کارگردان)

«نویسنده مرده است» دست روی میل عمیقا پنهانی- و نه همیشگی – مولف برای روی صحنه بودن و بازیگربودن می گذارد. در خودش از این حقیقت ناقشنگ حرف می زند که بازیگربودن در تولید یک اثر هنری از مولف آن بودن اولی(تر) است. حقیقتی که بازیگرها را در هر سطح فهمی که باشند، به تواتر نسبت به مولف یک تولید نمایشی در موضع بهتری می نشاند. جدا از این حرفی که من دارم از دل اجرا بیرون می کشم، ریختار روایی نمایش هم نشانی دو واژه رکب و تعلیق است. تعلیقی که متعلق به من تماشاگر است، وقتی اجرا را تماشا می کنم و رکبی که مدام بازیگرها به هم می زنند. زمانی هیچکاک فقید به تروفوی فقیدتر از هیچکاک در فرق میان تعلیق و سورپرایز گفته بود «اگر زیر این میزی که ما دور آن نشسته ایم بمبی باشد و تماشاگر این را بداند تعلیق است و اگر نداند، در صورت انفجار بمب سورپرایز خواهد بود». آرش عباسی به این دو سر ماجرا یعنی سورپرایز و تعلیق، عنصر سوم و درونی رکب را هم اضافه می کند. رکب زدن دو آدم نمایش به هم، منش و تنش اصلی متن است. بازی دادن و بازی خوردن آدم هایی که با بازی آشنایند. «نویسنده مرده است» آرش عباسی متنی است ترجمه پذیر که در هر زبانی که تماشا شود، فهم زیرلایه های درونی اثر کار دشواری نخواهد بود. دست روی جادوی اثیری سینما گذاشتن و عاشق کسی شدن که کلوزآپش تمام پرده سینما و تمام چشم های در حال تماشا و تمام زندگی ات را اگر نه همیشه بل تا مدتی دراز پر می کند. حسن این اثر انتقال عقبه اجتماعی خود در هر زبان دیگر است. بازنمایی فضای حرفه ای و بهره گزینی از جهانی که مولف در آن زیسته، طعم ملس اجرا را به سمت یک بیوگرافی آشنا می برد. دست کم برای همه کسانی که تئاتر و سینما را حرفه خود می دانند و همه کسانی که روزگاری عاشقی را نه از روبه رو، زنده، متجسد و حقیقی که با کشف ناگهانی و سپس ممتد چهره ای درشت و زیبا در سالنی تاریک مزمزه کرده اند.

عشقی آن قدر بزرگ به اندازه پرده سینما و آن قدر دور به اندازه سال های سپری شده. نویسنده مرده است نوستالژی سینما پارادیزو روی صحنه است و کیف دیدنش از دیدن صدباره این شاهکار تورناتوره کمتر نیست.