آرشیو پنجشنبه ۳۰‌شهریور ۱۳۹۶، شماره ۳۹۱۱
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

اول مهر

سروش صحت

خانمی با پسر هفت، هشت ساله اش عقب تاکسی نشسته بود. مردی که کنار راننده بود از آینه نگاهی به پسربچه انداخت و گفت: «تا چشم به هم زدیم اول مهر شد». بعد مکثی کرد و گفت: «اول سال، اول تابستان، اول پاییز، اول زمستان... ماه ها تند وتند می یان و می رن... هیچ کس هم حواسش نیست که این عمره... عمرمونه که داره عین برق وباد می گذره». راننده که پا به سن گذاشته بود، گفت: «من حواسم بود... من هر روز که از عمرم می گذشت حواسم بود». پسر بچه گفت: «ولی باز هم پیر شدید که...»