آرشیو چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، شماره ۶۶۲۱
گزارش
۹

زندگی سخت خانواده کپرنشین

آهنگر است. همان جا کنار کپرش آهنگری می کند. کپر، محل زندگی خانواده است. خدابخش 60 ساله به همراه زن و دو فرزندش. غیر از این دو تا، 18 بچه دیگر هم دارد. مجموعا 21 بچه از سه زن. زن ها 45، 35 و 25 ساله هستند. زن سوم، زهرا با بچه توی بغل اش از کپر بیرون می آید. اهل روستای پیرسهراب هستند در 100 کیلومتری چابهار. زهرا می گوید: «بیایید داخل کپر را ببینید. هیچ چیز نداریم. شب ها عقرب داخل کپر می آید. مارهم می آید. آنقدر گرم است که اصلا نمی شود خوابید. زمین را نگاه کنید! یک روفرشی سالم نداریم. بالش نداریم که سرمان را رویش بگذاریم. از همان وقتی که سرمان را روی زمین می گذاریم، مورچه ها صورت و تن مان را گاز می گیرند. بچه هایم گریه می کنند و می بینم صورت شان سرخ شده. بچه هایم یک دمپایی سالم به پایشان نیست.»

دو زن دیگر خدابخش و بچه های شان در روستاهای دیگری زندگی می کنند. خدابخش برای کشاورزها گاهی داس می سازد. خودش دقیقا نمی داند چند دختر و چند پسر دارد. می گوید: «فکر کنم 6 تا پسر دارم. اینجا نه آب بهمان می دهند و نه برق. گفته اند تیر می گذاریم برای برق اما هزینه اش را باید خودتان بدهید. ماهم پول نداریم.»داخل کپر، حصیر کهنه ای روی زمین افتاده. مقداری رختخواب گوشه کپر است و دیگر هیچ. زهرا می گوید: «ما یارانه می گیریم اما نمی دانیم به کجای زندگی مان برسانیم. شوهرم بیکار است. ما بیکار و بی سوادیم. چند کلاس سواد داریم اما چه کار می توانیم بکنیم. کاش به وضع ما رسیدگی کنند.»

خانواده کپرنشین دوست دارند داستان زندگی شان را مردم دیگر بشنوند. خودشان اینجور می گویند. داستان زندگی شان همین جا می گذرد. میان کپری تهی...