آرشیو پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۳۳
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

باد...

سروش صحت

آمده ام سفر. اینجا تاکسی نیست، اینترنت هم ندارم، یعنی اصلا آنتن ندارم. طبیعتا روزنامه هم به دستم نمی رسد. اما می خواهم یادداشتی برای ستون پنجشنبه بنویسم و به دست بچه های روزنامه برسانم. چون نمی توانم سوار تاکسی شوم به جای یادداشت، این شعر صائب تبریزی را روی کاغذ نوشتم «من که با یاد تو دنیا را فراموش کرده ام/ از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا» و فکر کردم همین یک بیت اگر چاپ شود برای من که در این کنج غربت گیر کرده ام، بس است. اما چطور این شعر را به دست بچه های روزنامه برسانم؟ کاش می شد یادداشتم را داخل یک بطری بگذارم و بطری را به آب بیندازم، اما اینجا نه رودخانه ای هست و نه دریایی... کاش کبوتر نامه بری بود، کاش جاده ای بود و یک تاکسی رد می شد... ولی هیچ کدام نیست، اینجا فقط خاک است و باد.

خاک و خاک و باد و باد و باد... همین ها را خواهم نوشت و این کاغذ را به باد می سپارم. آیا خواهد رسید؟... «من که با یاد تو دنیا را فراموش کرده ام/ از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا...»