آرشیو سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، شماره ۳۹۵۴
صفحه آخر
۱۶
شوکران نوش

خورشید غمگین سر زد

سیمین بهبهانی

تختی! سحر شد، برخیز ‎صبح از کران سر بر زد

باز این فلک می چرخد ‎باز این زمین ‎می لرزد

در سکر رویا ‎راهی تا گور ‎تو ‎طی ‎کردم

بر خوابگاهت دستم، انگشت غم بر ‎در ‎زد

برخیز این مردم را راهی به کارستان ‎کن

وقت سفر شد ‎آنک خورشید ‎غمگین ‎سر ‎زد

ای تختیان بر خیزید ‎با ‎روح ‎تختی ‎همدل

وقتی ‎هزاران ‎کودک در ‎خون ‎خود ‎پرپر زد