آرشیو چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶، شماره ۶۶۵۴
صفحه آخر
۲۴
خارج از محدوده

چه پاییز بی رحمی / چه پاییز بی پیری

محمدرضا کلهر

چه پاییز بی رحمی / چه پاییز بی پیری، اول عمو «علی اشرف» را از ما گرفت، سپس زلزله آمد ده ها صدها تن چون عمو «علی اشرف» را از ما ستاند و همه را داغدار کرد. هنوز گویی همین حوالی است مرگ. پس لرزه پشت پس لرزه، پشت زمین زادگاه را شکست. نابهنگام، نامراد آمد مثل همیشه؛ مثل بم، مثل بویین زهرا، مثل رودبار.

بسیط بود دامنه اش تا چند صد کیلومتر آن ورتر هم رفت. زمین زیر پایمان چنان سست شد که گویی همه در زورقی، در کشتی سست بنیادی نشسته بودیم و امواج متلاطم اقیانوس زیرپای مان مرگ آگین بود.

خبر، دهشتناک بود؛ 7 و چند ریشتر، نیشتر به قلب مان زد، اما ننشستیم به اندوه، به پرسه به داغداری و عزاداری، آستین همت بالا زدیم. ما مردم - با افتخار و غرور می گویم - غیرت داریم و به مدد، مساعدت شتافتیم. بی تردید، بی بدیل و بی نظیر حماسه آفریدیم. ما همه اسوه ایثاریم. منتظر کسی، کسانی نشدیم. هجوم که آوردیم گویی مرگ زانسوی آوردگاه پس نشست. گویی مرگ ترسید.

وجب به وجب سرزمین مرزی مان را که هنوز یادگارها از جنگ و آوارگی بر پیکر دارد با عطوفت و مهربانی گل امید کاشتیم،حتی یادمان نرفت که برای کودکان مان عروسک بیاوریم و برای بیماران مان دارو و برای مصدومان مان مامنی از چادر برافراشتیم. آنقدر پتو آوردیم که می شد بالاپوشی برای «دالاهو» یا شولایی برای «شاهو» دوخت. چه پاییز بی رحمی / چه پاییز بی پیری لاکردار سوز دارد، آتش برافروختیم سرما پس نشست.

باران هم بیاید برف هم بنشیند باکی نیست، مرگ هم ببارد دیگر پروایی نداریم. ما مردم با غیرتی هستیم. همین حالا که من دارم این یادداشت را برای روزنامه می نویسم به فکر سازندگی هستیم. شیرین، قصری شیرین خواهیم ساخت که خشت خشت اش از امید و تشریک مساعی خواهد بود. همواره بر قلب مان حک شده که «سرپل ذهاب را به مهربانی و مردانگی دریاب» و «ازگله» را از گل می آگنیم، لبریز می کنیم. ثلات که همواره سلاله رحمت بوده و خواهد بود و دریغا که نام روستاها انبوه روستاهای سرزمین مادری ام را نمی دانم تا بیش از اینها وصف شان کنم اما می دانم تا صبح پایان سازندگی، نه...نه تا ابدیت دست همدیگر را ول نخواهیم کرد و این مهم است، خیلی مهم.