آرشیو چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۸۰
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

در حوالی سالمرگ گلچین گیلانی

علی مسعودی نیا

نیما یوشیج در ابتدای راه دعوت ادبیات ایران به شعر نو، چندان اقبال بلندی نداشت. اکثر شاعرانی که به سیاق کلاسیک خو کرده بودند، ترجیح می دادند به جای همراهی با نیما، به هر شیوه ای که شده سرکوب و مغلوبش کنند. این شد که نیما باید به همان اندک پیرو و هوادارش بسنده می کرد. پیروانی که البته امروزه می دانیم خیلی از آنها باب طبع نیما نبودند و به قولی قبول شان نداشت. در این حلقه یکی از نام های آشنا «گلچین گیلانی» است. نام آشنایی که البته وقتی دقیق تر می شوی می بینی اکثر مردم جز همان یک شعر «باران» با مطلع معروف «باز باران با ترانه» و ترکیب نسبتا غریب «چست و چابک»، تازه آن هم به خاطر قرار گرفتن این شعر در کتاب فارسی دوره ابتدایی، چیزی از او نخوانده و از احوالش چیزی نشنیده اند. البته چندان شاعر پرکاری هم نبود. سیدمجدالدین از طایفه پرجبروت میرفخرایی های گیلان بود.

در تهران درس «فلسفه و علوم تربیتی» خواند و بعد راهی انگلستان شد و در رشته پزشکی تحصیل کرد. او که زبان های فرنگی می دانست و ادبیات اروپا را دنبال می کرد، همزمان با جلب شدن توجهش به چیدمان هجایی شعر غربی، از تلاش های نیما برای کشف افق های تازه در شعر ایران باخبر شد و از میانه دهه 1300 آثار خود را به نشریات ادبی ارایه داد. با این حال سبک و سیاق شعر او بیش از اینکه به نیما نزدیک باشد، به سرایندگان نوقدمایی چون میرزاده عشقی، ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت و امثالهم شباهت داشت. همان شعر معروف باران هم در حقیقت به نوعی تجربه قافیه بندی شعر فرنگی در عروض فارسی است و قدری هم اگر در آن عمیق شوید، نشانه هایی از بحر طویل هم در آن دیده می شود. دو نکته درباره شعر گلچین گیلانی را باید دانست: نخست اینکه «باران» اتفاقا بهترین شعر او نیست و حتی شاید از اشعار ضعیف کارنامه اش باشد و تنها سادگی روساخت زبانی در کنار مضمون نوستالژیک و شریفش باعث شهرت آن شده. دیگر اینکه او را در جدال بین شعر نو و شعر کلاسیک باید بیشتر متعلق به گروه کلاسیک دانست، نه از پیروان سرسخت شعر نیمایی. گلچین در سال 1351 چشم از جهان فروبست، آن هم در حالی که سال ها بود از مقام ستاره شعر ایران دور مانده و میدان را به دست جوان ها داده بود.