آرشیو پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۹۹۹
کتاب
۸
روانشناسی

کتاب نویافته ای از ویل دورانت

چگونه به ادامه دادن ادامه دهیم؟

بهار سرلک

در یک عصر پاییزی سال 1930، ویل دورانت در حالی که از نسیم خنک پاییزی لذت می برد، در تراس خانه اش سرگرم نوشتن بود که ناگهان مرد شیک پوشی از راه رسید و به دورانت گفت قصد دارد خودکشی کند مگر اینکه حضرت فیلسوف بتواند دلیل محکمی اقامه کند که او را از این کار بازدارد. ویل دورانت هرچه به ذهنش می رسید با آن مرد در میان نهاد ولی گفته هایش تاثیر چندانی بر مرد مایوس نگذاشت. دورانت در خاطراتش نوشته است: «به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست و پا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیل های من تاثیری روی او نگذاشته بود. نمی دانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامه خودکشی دریافت کردم: بعدها متوجه شدم که 284142 خودکشی بین سال های 1905 تا 1930 در ایالات متحده رخ داده است.» آن دیالوگ پاییزی و این آمار اندوهبار، ویل دورانت را با مساله «معنای زندگی» درگیر کرد. جان لیتل در مقدمه کتاب «معنای زندگی» می نویسد: «سازمان بهداشت جهانی تخمین زده که تنها در سال 2000 میلادی یک میلیون نفر به زندگی خود پایان داده اند. در ایالات متحده به طور متوسط 4/84 نفر در روز خودکشی می کنند، که به 30903 مرگ به دست خود می انجامد. هر 1/17 دقیقه، یک نفر امیدش را وامی نهد و به زندگی خود خاتمه می دهد. پس آیا عجیب است که پرسش جاودانه فلسفه این باشد که معنی زندگی چیست؟» ویل دورانت نیز پس از اینکه با آمار چشمگیر خودکشی در امریکا مواجه شد، از در عاقبت اندیشی درآمد: به ویژه اینکه دین و ایمانش را هم پیش تر از دست داده بود و طبیعی بود که در مقام یک ماتریالیست، دغدغه و جست وجویش نسبت به معنای زندگی بیشتر شده بود. دورانت در توصیف احوال درونی اش در آن ایام می نویسد: «از وقتی که ایمان دینی ام را از دست دادم در مورد این مساله به فکر فرو می رفتم و زمان هایی غرق در حالتی از دلسردی می شدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوره معاصر اگزیستانسیالیست های فرانسوی و آلمانی از آن حرف زده اند... قصد دارم مزه دهن شخصیت های سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخ های آنها را چاپ کنم و پاسخ خودم را هم اضافه کنم.» همین قصد دورانت، موجب شد که او نامه ای فلسفی- شاعرانه بنویسد و آن را برای صد نفر از مشاهیر عصر خودش پست کند. دورانت در آن نامه از مردان مشهور و موفق روزگار خودش خواسته بود به این سوالات پاسخ دهند: «سرچشمه های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلی خاطر و شادمانی می یابید و دست آخر، گنج تان در کجا نهفته؟» کسانی که به نامه دورانت جواب دادند و معنای زندگی را از منظر خودشان برای این مورخ بزرگ تشریح کردند، نام های بلند و درخشانی بودند که قرن بیستم به وجود آنها مفتخر است. گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل، جرج برنارد شاو و انبوهی از هنرمندان و نویسندگان، برای دورانت نوشتند که معنای زندگی را چه می دانند و چه چیزی عامل اصلی حرکت و کوشش آنها و پرهیزشان از پیاده شدن از قطار سریع السیر زندگی است. دورانت پس از دریافت این صد پاسخ کوتاه و بلند، خودش نیز دست به کار نوشتن یک رساله موجز فلسفی درباره معنای زندگی شد. مجموع این نوشته ها کتابی خاص و خواندنی را رقم زدند: کتابی که در سال 1932 منتشر شد. با این حال این کتاب در رسانه ها تبلیغ نشد و فقط به دست جمع کوچکی از نخبگان و فرهیختگان ممالک و ملل مختلف رسید. جان لیتل در مقدمه ای که بر این کتاب ویل دورانت نوشته، نوشته است: «امروزه تقریبا هیچ نسخه ای از متن اصلی کتاب در دست نیست و این از جهات بسیاری خیلی ناگوار است چون اتفاقا این کتاب مهم ترین کتاب در مجموعه آثار ویل دورانت است. من به امید اصلاح این وضع، این دست نوشته را از نو ویرایش کردم و یک بار دیگر با عنوان «درباره معنای زندگی» در اختیار علاقه مندان قرار دادم.» مصائب عمیق زندگی در جهان پرشتاب و غوغازده کنونی، تمایل روزافزون انسان های مصیبت زده به «مرگ خوب» (اتانازی) را افزایش داده است. در چنین زمانه ای، مطالعه کتاب «درباره معنای زندگی» شاید بسیاری از مردان و زنان مایوس و مستاصل را مجاب کند که – به قول ویتگنشتاین – به ادامه دادن ادامه دهند.