آرشیو یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶، شماره ۴۰۰۱
جلد دوم
۷
یادداشت

پیله ای تنیدیم برای جذب مخاطب

بهمن کامیار ( تهیه کننده)

سینما به عنوان مترقی ترین زبان واسط، میان هنر و مردم، بار سنگین تری از صرف هنر بودن را بر دوش می کشد، سینما زبان صریح تصویر است بر پرده نقره ای سالنی تاریک که ذهن و فکر مخاطب را، در پیله خود، برای ساعتی محصور می کند و این قدرت سینماگر است که تا چه اندازه این پیله را دوام باشد بر تن مخاطب و اینکه رهایی از این پیله در پایان نمایش فیلم تا چه حد حس خوشایندی را به مخاطب تزریق کند نیز بر عهده سینماگر است، در «سد معبر» به همه این اتفاقات فکر شد و سعی تمام عوامل بر این بود که با فیلم «سد معبر» چنان پیله ای برای مخاطب در طول فیلم تنیده شود تا توان رها شدن از فیلم را نداشته باشد و در پایان فیلم و ترک سالن، حس رضایتمندی از سوی مخاطب، به دیگران نیز منتقل شود، برای این منظور به موضوعی پرداخته شد که توان حساس کردن مخاطب را دارا باشد، تعریفی واقعی از رخدادی اجتماعی، بر پرده سینما، رخدادی که مخاطب با آن آشنا باشد که گویی در حال تجربه واقعی آن در پیرامون نزدیکش است، با آدم هایی از جنس خودش، یا از جنس تجربه های اطرافش، بشناسد آنی را که بر پرده می بیند و بپندارد او را در کنارش بارها و بارها دیده، لمس کرده و چه بسا خود را ببیند و قضاوت کند آنچه می بیند در کدام سمت وسو، او را به چه مقصدی خواهد رساند. مقصد در «سد معبر» محرز است، چه بسیار صراحت هایی که در نگاه های ما مستتر است در عین سکوت لب ها که نگاه، زبان گویاتری است از کلام که نگاه بر اعماق مخاطب رخنه می کند و کلام، بر گوش مخاطب، قاسم داستان «سد معبر» در طول اتفاقات پرحرف است و گاه نازل، اما، در عرض انتقال مفهوم، ساکت و ژرف است، باید از نگاه او خواند تمام ناگفته هایی که باید گفته شود. در «سد معبر» به دنبال گویا بودن بوده ایم ولو با سکوت، این داستان را برای سکوت پایانی اش دنبال کنید و پی ببرید بر ذات فراموشکار انسان هایی از جنس خاک و گل! بر ذات فراموشکار خودمان و خودتان!