آرشیو سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، شماره ۶۶۹۴
حوادث
۱۸
یادداشت خبرنگار

تقدیر دریا دلان

حسین خانی

دریا چنان برای بلعیدن دریا دلان نفتکش «سانچی» آغوش گشوده بود که در برابر هر تلاشی برای نزدیک شدن به کشتی سدی از آتش و دود می ساخت. مانعی که عبور از آن بعد از 9 بار غروب غمناک خورشید در شرقی ترین نقطه عالم باز هم قابل شکستن نبود. آنها پر از استرس و دلهره چشم به خبر هایی دوخته بودند که از آنسوی آب ها لحظه به لحظه برای گوش های منتظر مخابره می شد. ثانیه ها غبار آلودترین تیک تاک را برای ایرنیان نجوا می کردند. زمزمه هایی از سر درد و ناتوانی. ناتوانی از اینکه 30 هموطن ودوسرنشین خارجی، در هزاران کیلومتر دور تر از تو آنجا میان آتش و دود گرفتار آمده بودند و تو هیچ کاری از دستت برنمی آمد. شاید آنجا هم بودی نمی توانستی غمی از چهره ای بروبی. اما فرق داشت. فرق داشت اینکه تلاش بیهوده بکنی و بی تفاوت نظاره گر نباشی. فرق داشت اینکه آنجا باشی و غم های تلنبار شده روی دلت را به آب های طغیانگر بسپاری. فرق داشت اینکه کنار ساحل می بودی و یک دل سیر همراه با شعله های رقصان آتش سانچی برای غربت عزیزانت می گریستی. فرق داشت اینکه در هوای یاران سفر کرده ات شش هایت را پر از اکسیژن می کردی به یاد آنهایی که زنده زنده در آتش سوختند و از نفس افتادند.

خانواده ها و ملت در سراسر کشور و حتی خارج از ایران، چشمی به قرآن داشتند و نگاهی به اخبار فضای مجازی و تلویزیون. همه پر اضطراب بودند و نگران. خبر ها خوش بود و بد. بد می شد و خوب. کاش آخرش بد اول می ماند و خوش، گوی سبقت می ربود. اما انگار تقدیر برای دریا دلان جور دیگری نوشته شده بود. انگار دریا در دورترین نقطه عالم نمی خواست طعمه هایش را پس بدهد. چنگال تازیانه های دریا شلاق اجباری اش را بر اندام تسلیم شده به تقدیر و قضا چنگ می انداخت. ناله های 32 پروانه «سانچی» در میان دود و آتش گم شد. تلاش ها بی اجر ماند و خبر تلخ شد. تلخ و جانگداز، مثل مرگ عزیز سفر کرده. مثل داغ زوج جوانی با هزاران آرزوی برآورده نشده. مثل اشک های گرم کودکی که دیگر بابا ندارد. مثل...