آرشیو چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۰۱۰
صفحه آخر
۱۶
شهرنگار

زندگی عاطفی

محمد زینالی اناری

اغلب ما سعی می کنیم خود را آدمی منطقی بدانیم و به دیگران هم متوجه کنیم که در راستای عقل و منطق گام بر می داریم. غافل از اینکه همه مردم چنین مرامی دارند و دوست دارند خود را آدمی منطقی بدانند، اما مساله اصلی این است که در جامعه ای که همه اعضای آن خود را منطقی و تابع عقل می دانند، چرا سخن از این است که ایرانیان انسان های عاطفی و غیرعقلانی هستند؟ حتی اگر در میان ایشان افراد معقول و منطقی باشد، این صفت برای آنها در رفته است که جامعه عاطفی هستند.

موضوع اساسی این است که منطق و عقلی که ما داریم، بیش از اینکه متکی بر منطق استراتژی های آینده نگر و نتیجه بخش باشد، بر اساس منطقی شکل گرفته اند که یکسری عواطف و باورها آنها را ساخته اند. منطق واقعی، متکی بر مسیر زمان، گشودگی مسائل و رعایت حقوق کل اعضای جامعه است، اما منطق رایج ما که در عقل سلیم به منطق همه کس می ماند، بر یکسری باورهای مربوط به خواست و اراده های ما مربوط است. غالبا، بیش از آنکه به کنه اتفاقات توجه کنیم، سعی می کنیم با احساس همدلی خود با دیگران ارتباط برقرار کنیم، زود احساس ترحم و ناراحتی کرده و دیر به این فکر می افتیم که در موضوعات و پدیده هایی که پیش روی ما است، باید ریشه یابی و واکاوی بکنیم و زمان زیادی برای این کار بگذاریم تا حل مساله دقیقی داشته باشیم. اما زود احساس مسوولیت می کنیم و گاه به همین خاطر هم به طور دلسوزانه ای به دیگران کمک می کنیم. بسیاری از ما، به محض دیدن گدایی بر سر چهارراه، به او کمک می کنیم و به محض دیدن اتفاق های مهیبی چون زلزله عواطف انسانی مان سریع به کار می افتد، اما با گذر زمان از یاد می بریم که آنچه موجب چنین اتفاقاتی می شود، فقدان توجه عمیق به مسائلی چون فقر و عدالت قضایی است و باید به جای دلسوزی و تقسیم کردن صرف بخشی از منابع دسترس مان با فقرا، عمر و زندگی مان را بر سر آن بگذاریم که از حل ریشه ای این معضلات گشایشی واقعی برای این گروه از مردم نصیب شود.