آرشیو چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۶۷۰۷
صفحه آخر
۲۴
پیشنهاد

نگاهی به رمان «تونل»

تلخی و شور و حرارت درون

احمد آرام (داستان نویس)

«کافی است بگویم که من خوآن پابلو کاستل هستم، نقاشی که ماریا ایریبانه را کشت.» رمان «تونل» نوشته ارنستو ساباتو، ترجمه مصطفی مفیدی نشر نیلوفر، با این جمله حیرت آور شروع می شود، تا ما وارد زندگی تلخ نقاشی به نام خوآن پابلو کاستل بشویم. نقاشی آشفته حال که به زنی به نام ماریا عاشق می شود. هم اوست که به نمایشگاه نقاشی کاستل می رود و در تابلویی از او به موضوعی توجه نشان می دهد که دیگران چندان به آن توجه نشان نمی دهند. همین موضوع باعث می شود تا نقاش به خاص بودن شخصیت ماریا توجه نشان دهد و با این توجه، کاستل وارد دورانی مازوخیستی می شود. از آن پس شخصیت ماریا تبدیل به موضوعی جانفرسا می شود. دردهایش به تنش وارد می شود تا سرانجام به یک قتل می رسد. نقاش خودش را آدمی می داند که ترجیح می دهد وقایع بد را به یاد بیاورد و کشتن ماریا ایریبانه یکی از آن یادآوری های شوم و تکان دهنده است که سویه های ترسناک یک ماجرا را مقابل ما می گشاید. پیرنگ داستان های نویسندگان امریکای لاتین همیشه در خود طراوت و تازگی خاصی را به نمایش می گذارد و همین باعث می گردد تا داستان های شان نه اروپایی باشند و نه غربی، بلکه با آمیزه ای از بوم در فراسوی لذتی ناب ادامه یابد. خرد، نظم و تقوای نویسندگی در گروهی از نویسندگان لاتین زبان، کفایت می کند تا در ژانرهای متنوع ادبی، همواره با پشتوانه باورهای اقلیمی، بیش و کم زبان روایت را اصیل و در خور اعتنا نگه دارند. ارنستو ساباتوی آرژانتینی در این رمان به خاطر تحلیل روانشناختی درست از شخصیت های رمانش چیزی از نویسندگان هموطن دیگرش همچون بورخس، کورتاسار و... کم ندارد. رمان تمامی در رجعت به گذشته روایت می شود و در تمام این مدت با درخشش زبان و کارکرد آن در وقایع پیش روی، جهانی سرشار از ترس و نفرت بجا می گذارد. نشریه لوسوار درباره این رمان می نویسد:«شعرزیبایی از جنون و مرگ». این اشاره در دوره ای جدی گرفته می شود که تب اگزیستانسیالیسم، به عنوان فلسفه ای که رهنمود اجتماعی خود را از طریق آثار سارتر و کامو تعمیم بخشیده است، ادبیات و هنر را تحت تاثیر خود در می آورد و معلوم است که ارنستو ساباتو از این رویکرد فلسفی مستثنی نخواهد بود.