آرشیو سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۲۶۶
تاریخ و اقتصاد
۳۰

مدرنیته؛ پروژه ای ناتمام

تکثر و تنوع تعاریفی که برای مفهوم «مدرنیته» وضع شده است بر اهل علم پوشیده نیست. برخی از این تعاریف، مدرنیته را یک دوره تاریخی متوالی می دانند که از کشورهای غربی شروع و سپس آثار و نتایج آن در گوشه و کنار جهان بروز و ظهور یافته است. البته این تعاریف در تحدید حدود و ثغور این بازه زمانی با هم اختلاف دارند. بعضی گفته اند پنج قرن کامل تداوم داشته است، از قرن شانزده و با حرکت رنسانس و اصلاح دینی(رفورماسیون) آغاز شده و در پی آن عصر روشنگری و انقلاب فرانسه می آید؛ پشت بند آن دو انقلاب صنعتی، انقلاب تکنیکی و سرانجام انقلاب اطلاعات قرار دارد. بعضی دیگر این دوره تاریخی را کمتر از این دانسته و آن را محدود در دو قرن می کنند.

برخی دیگر مدرنیته را مجموعه صفاتی می دانند که عصر مدرن، با قدرت تمام، به همراه خود آورده است. البته باز در تعبیر این صفات، دلایل و نتایج آن هم اختلاف نظر وجود دارد. یکی مدرنیته را «برآمدن دلایل عقلی، ترقی و آزادی» بر می شمرد؛ دیگری آن را «تسلط بر طبیعت، تسلط بر اجتماع و تسلط بر خود» می داند. بلکه در این میانه کسانی یافت می شوند که آن را منحصر در یک صفت دانسته اند. به عنوان مثال یکی می گوید: «مدرنیته، قطع ارتباط با میراث یا همان تراث است»؛ دگری می نویسد: «مدرنیته، نو شدن است»؛ یا «مدرنیته، محو قدسیت از جهان است»؛ دیگری آن را «عقل گرایی» می داند؛ یا «دموکراسی» یا «حقوق انسان» یا «قطع ارتباط با دین» یا «سکولاریسم». بنابراین، در این آشفته بازار تکثر و تشویش ارائه تعریفی یکسان از مدرنیته، هیچ جای تعجب نیست اگر گفته شود مدرنیته «پروژه ای ناتمام»[=نظر یورگن هابرماس، فیلسوف معاصر آلمانی] است.

منبع: روح الحداثه: المدخل إلی تاسیس الحداثه الإسلامیه؛ طه عبدالرحمن، الدار البیضاء مغرب؛ الطبعه الاولی، 2006م.؛ به نقل از مردمنامه.

برگردان: سیدجلال محمودی