آرشیو پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۳۰۹۲
جامعه
۱۳

کاش غوره ها انگور شوند

اسماعیل آذری نژاد

پنجشنبه ها که به روستاهای محروم می روم، انبوهی از فقر و محرومیت مادی و فرهنگی را مشاهده می کنم؛ نبود آب و جاده، آموزش بسیار پایین کودکان، عدم آگاهی والدین در تربیت سالم کودکان، کم کاری و بی توجهی مسئولان، همه و همه انسان را سوق می دهد به سوی ناامیدی.

اما با دیدن تولد نوزادی از طرف خالق مهربان و خنده ها و نشاط کودکان، امید در دل ها جوانه می زند و این یعنی خداوند هنوز به انسان امید دارد. یعنی کودک به آینده امید دارد که شاد و سرخوش است.

با توکل بر خداوند و توسل به همین خنده های کودکانه، شروع کردم به روستاگردی و قصه خوانی در روستاهای محروم و آسیب خیز. بارها گفتند رفتن به فلان روستا آب در هاون کوبیدن است، اما باز گفتم تا کودک هست، یعنی امید هست. با همه مشکلات و جاده های صعب العبور و انسان های ناامید و... نه تنها خودم، بلکه طلبه هایم در حوزه علمیه شهر دهدشت را همراه خود به روستاها می برم و برای رشد فکری کودکان و شادی دل آنان با سه ابزار «قصه، توپ و رنگ» با کودکان به فعالیت مشغول می شویم. با نشان دادن تصاویر قصه خوانی کودکان معصوم روستایی همان جلوه زیبای خداوند، در شبکه های اجتماعی، افراد زیادی را با خود همراه کردم که می توان با کمبود امکانات و دست خالی، نهال های بسیاری کاشت و این افراد ترغیب شدند به قصه خوانی. نمی توانم ساختارها و سیستم ها را تغییر دهم، نمی توانم محرومیت روستاییان دردکشیده را برطرف کنم، نمی توانم هیزم های زمخت و سنگین را از دوش دخترکان و مادران زجرکشیده پایین بیاورم، اما می توانم برای کودکان روستایی قصه «نقطه» را بخوانم تا روح امید و اعتمادبه نفس را در دل آنها زنده کنم. نمی توانم غم بی کاری و اشک های مرد جوان را پاک کنم، اما می توانم با خواندن قصه «کوتی کوتی» استاد فرهاد حسن زاده، خنده بر لبان فرزندان عشایر جاری کنم. نمی توانم نازیبایی های روستا را محو کنم، اما می توانم با قلم مو و رنگ، دنیای خیال کودک را رنگ کنم تا تصاویر زیبا بیافریند به امید اینکه آینده ای امیدوار همراه با شادی کودکانه و دنیای زیبای دیگری را در آینده اش ترسیم کند.

به امید آنکه غوره ها انگور شوند....