در ستایش بی ثمری 2
در یادداشت پیشین از این گفتیم که ناصرخسرو درخت غیرمثمر را خوش نمی داشته.
زیر بارند درختان که تعلق دارند/ ای خوشا سرو که از بند غم آزاد آمد
و ممکن است این شعر سعدی پیش چشمش بوده که:
به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری/ جواب داد که آزادگان تهی دستند
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی/ بر جست و بردوید، برو بر، به روز بیست
پرسید از چنار که «تو چند روزه ای؟»/ گفتا چنار «عمر من افزون تر از دویست»
گفتا «به بیست روز من از تو فزون شدم/ این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست»
گفتا چنار «نیست مرا با تو هیچ جنگ/ کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوری است»
فردا، که بر من و تو وزد باد مهرگان/ آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»
در این قطعه، کدو نماد کسانی است که زود به جایی می رسند و البته به قول سعدی «هرچه زود برآید، دیری نپاید». اینان با پشتوانه رشد سریع، به «پیران میوه خویش بخشیده» طعنه می زنند، که: پس چرا مثل ما زود رشد نمی کنید و «ثمر»ی ندارید. اما زمانه است که قضاوت خواهد کرد در این میان چه کسی پایدارست و دولت چه کسی زودگذر.