آرشیو پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۵۱
غیر قابل اعتماد
۱۴
در همین رابطه

ما و حافظ و سهراب و بهار و عمران و سالنامه و دیگران

مجتبی احمدی

یک

«به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم/ بهار توبه شکن می رسد، چه چاره کنم؟»

واقعا هم چاره ای نیست و این بیچارگی، تاریخی است: یعنی دست کم به استناد همین بیت رندانه از حضرت لسان الغیب، پیشینه اش به قرن هشتم هجری می رسد. پس همان بهتر که درست سخن بگوییم: یعنی حرف مان را رک و راست بزنیم:

«سخن درست بگویم: نمی توانم دید

که می خورند حریفان و من نظاره کنم»

انصافا هم نه خدا را خوش می آید نه خود ما را: یعنی چه کاری است که بهار در راه باشد و چیزی به موسم گل نمانده باشد، اما ما به جای «شادخواری» و «شادکامی»، «غم» بخوریم؟ پس:

«چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه

پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم»

حالا البته نه تا این حد، ولی:

«به دور لاله، دماغ مرا علاج کنید

گر از میانه بزم طرب، کناره کنم»

و در نهایت این که:

«ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت

حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم»

یعنی گور بابای کینه و عناد و بی مهری و بددلی و بدقولی و نامردی و نامرادی و افلاس و اختلاس و هوای آلوده و غم و غصه و بدبختی و گرفتاری و قرض و بدهکاری و غیره، که دشمنان شور و شادی و شکفتگی اند. حالا که رستاخیز طبیعت است و همه چیز دارد تر و تازه می شود، ما هم از شراب شادی و شربت امید بخوریم و چند صباحی خوش باشیم تا بعد!

به قول سهراب:

در دل من چیزی ست

مثل یک بیشه نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم،

که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت،

بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است،

که مرا می خواند.

دو.

سالنامه نوروزی روزنامه اعتماد، یک شنبه همین هفته بیستم اسفندماه، به میمنت و مبارکی، به ضمیمه روزنامه منتشر شد. اگر هنوز به دست تان نرسیده، آب هم دست تان است بگذارید زمین و به نزدیک ترین دکه مطبوعاتی بروید که غفلت، بدجوری موجب پشیمانی است.

در انتهای این مجله نوروزی 224صفحه ای، «غیر قابل اعتماد»ها هم 15-16 صفحه «طنز» تدارک دیده اند با شعر طنز و متن و جلدهای توفیقی و مصاحبه و... که امیدوارم «مقبول طبع مردم صاحب نظر شود». در همین بخش طنز، یک پرونده مختصر –و ان شاءالله مفید- هم به یاد زنده یاد «عمران صلاحی» تدارک دیده ایم –با عنوان «طرح عمرانی لبخند- که به نظرم با لطف و همراهی رفقای کاربلدمان، خواندنی و ماندنی از کار درآمده است. بی تعارف و مجامله، از راهنمایی های راه گشای آقاسیدعلی میرفتاح، و نیز از همراهی های بی دریغ همکارانم در صفحه طنز «غیر قابل اعتماد»، خاصه آقایان اسماعیل امینی، محمدعلی علومی، سیدعمادالدین قرشی، سیدامیر سقراطی و دیگر رفقای هنرمند و طنزپردازمان، که در این هفته ها و در فصل طنز سالنامه نوروزی زحمت شان دادم، تشکر می کنم.

دو نکته را هم، از باب اصلاح و تصحیح و پوزش بنویسم. یکی این که در صفحه پایانی پرونده عمران صلاحی، طرحی که آن مرحوم از خودش کشیده، به نام فرزند ارجمندش یاشار صلاحی منتشر شده، و طرحی که پسر از پدر کشیده، به نام پدر! البته در عالم پدر و پسری، این حرف ها نیست! اما امیدوارم اشتباه را ببخشایند... و دیگر این که، من برای پرونده زنده یاد صلاحی و درباره او، با جناب اکبر اکسیر، شاعر و طنزپرداز ارجمند گفت وگویی کرده بودم که در سالنامه منتشر شده، اما به نام سیدامیر سقراطی عزیز! بابت این اشتباه، احتمالا باید از خودم عذرخواهی کنم! و شاید هم از آقای سقراطی!

هرچه هست، سالنامه منتشر شده: دریابیدش.

سه.

سال نو پیشاپیش مبارک!

به قول سعدی –علیه الرحمه-:

هرچه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم.