آرشیو سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۳۰۱
تاریخ و اقتصاد
۳۰

شرح ساختن شهر شادیاخ

«آنگاه که عبدالله بن طاهر به عنوان والی خراسان به نیشابور درآمد و در آنجا ساکن شد، از بسیاری لشکر او جای بر ایشان تنگ شد، به ناچار ساکن سرای مردمان شدند از راه غصب و مردم از ایشان سختی ها می دیدند و چنان اتفاق افتاد که یکی از سپاهیان او در سرای مردی ساکن شد که آن مرد را زنی زیبا بود و آن مرد سخت اهل غیرت بود. به ناچار از فرط غیرت بر همسر خویش سرای خود را ترک نکرد.

یک روز آن مرد سپاهی بدو گفت: برو و اسب مرا آب ده. آن مرد نتوانست که خلاف فرمان آن مرد سپاهی کند و از سوی دیگر یارای آن را نداشت که همسر خویش را تنها رها کند. به ناچار به همسر خویش گفت: تو برو و اسب او را آب ده تا من متاع منزل را پاسداری کنم. آن زن رفت و زنی زیبا بود. رفتن این زن مصادف بود با بر نشستن عبدالله بن طاهر. عبدالله آن زن را دید و او را سخت زیبا یافت و از این که او به چنین کاری پرداخته در شگفت شد. او را طلبید و بدو گفت: چهره و وضع تو می نماید که افسار کشیدن اسب و آبیاری آن در خور تو نیست، داستان تو چیست؟ آن زن گفت: «این کاری است که عبدالله بن طاهر نفرین شده بر گردن من نهاده است» آنگاه عبدالله را از ماجرا آگاه کرد. عبدالله سخت در خشم شد و لاحول بر زبان آورد و با خود گفت: مردم نیشابور از تو بدی ها و سختی ها دیدند، ای عبدالله!» سپس عریفان لشکر خویش را فرمان داد تا در سپاه آواز در دادند که هر کس از ایشان در شهر شب را به سر آورد خونش و مالش حلال خواهد بود و عبدالله خود به شادیاخ رفت و در آنجا سرایی از برای خویش بنا کرد و فرمان داد تا لشکر نیز در پیرامون او سراهای خویش را بنا کنند و به این گونه شادیاخ آبادان شد و محله ای بزرگ گردید و پیوسته مدینه نیشابور و از جمله محلات نیشابور شد.»

منبع: حاکم نیشابوری، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تهران، نشر آکه، چ اول 1375 ش، ص 268-269.