رادیو داشت از علت نوسانات بازار ارزی می گفت، راننده تاکسی رادیو را خاموش کرد. مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، پرسید: «امروز قیمت دلار چند بوده؟» هیچ کس جوابی نداد. ترافیک سنگین بود، مدتی بود که یک وجب هم تکان نخورده بودیم.

راننده ماشین بغل پنجره را پایین کشید و گفت: «مثل اینکه جلوتر تصادف شده.» راننده تاکسی سری تکان داد. هر چقدر سمتی از خیابان که ما در آن بودیم شلوغ و پرتراکم بود، طرف دیگر خیابان خلوت بود و ماشین ها راحت و روان به طرف ما می آمدند. با خودم فکر کردم کاش راننده ما می انداخت توی آن خط و گازش را می گرفت و می رفت تا از شر این ترافیک خلاص می شدیم.

ماشین جلویی ما همین کار را کرد و بی توجه به ماشین هایی که از روبه رو می آمدند و بوق و چراغ می زدند، رفت و دور شد.

به راننده گفتم: «شما نمی رید؟» راننده گفت: «نه» گفتم: «چرا؟» راننده گفت: «این همه ماشین وایسادن، من بندازم اونطرف برم؟»

بعد گفت: «من نمی دونم تقصیر دولته، تقصیر این جناحه، یا تقصیر اون جناح. من نمی دونم ترامپ داره چی کار می کنه، ولی می دونم وقتی همه وایسادن یه نفر نباید گاز بده بره، این کارها هم دلار را گرون تر می کنه.»