آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۲۱۸۸۵
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

در کشتی شکسته، چه غوغاست بی شما

میهمان امسال

من از خدا خواستم که، ختم خزان باشد امسال

سال بهار و طلوع، رنگین کمان باشد امسال

این آسمان گرفته، ای کاش روشن شود؛ کاش-

آبی ترین سال عمر، این آسمان باشد امسال

شب های آرام امسال، مظنون و نامطمئن اند

شاید که دوران قبل از، طوفانمان باشد امسال

من از خدا خواستم عشق، معنای خوبی بگیرد

لبخند مردم بدون، دردی نهان باشد امسال

باشد که دیگر نبینیم، چندین قدم آن طرف تر

همسایه خانه ما، محتاج نان باشد امسال

یا اینکه دیگر نبینیم، در کوچه های فلسطین

یک کودک پابرهنه، بی خانمان باشد امسال

من از خدا خواستم که، در سفره های سومالی

یک استکان آب شیرین، یک لقمه نان باشد امسال

بمب اتم ها نباشند، باروت ها محو گردند

این جنگ های پیاپی، پایان شان باشد امسال

دریای آرام و خاموش، با ماهیانی فراموش

شاید که در انتظار، یک ناگهان باشد امسال

هر کوچه پس کوچه ای را، با آب و جارو بشویید

شاید زمین میزبان، یک میهمان باشد امسال

عمری ست در ظلمت شب، چشم انتظار طلوعیم

ای کاش سال طلوع، صاحب زمان باشد امسال...

سعید تاج محمدی
الفبای تو

سیب روییده به هر شاخه ذاتش شیرین

شده اوقات زمین با نفحاتش شیرین

دست در چشمه لبخند تو بردند اگر -

هست این مزرعه ها آب قناتش شیرین!

روزگاری که الفبای تو را بنویسند

هم لب نیزه و هم کام دواتش شیرین

فصل خوبی ست که با رایحه آمدنش

می رسد سیب دعا در عرفاتش شیرین

شیخ شیراز شدن ساده و سهل ست اگر -

باشد این گونه لب شاخه نباتش شیرین

مطلع آمدنش، وزن قشنگی دارد

فعلاتن فعلاتن فعلاتش شیرین

حیرتی نیست که ثابت بشود کندوها -

کرده باشند دهان با صلواتش شیرین

عالیه مهرابی
تب آدینه

رفتی و خدا در قفس سینه ترک خورد

یک جمعه گذشت و دل آیینه ترک خورد

دیدار تو در حنجره اشک نگنجید

صد دیده در این حسرت دیرینه ترک خورد

با لهجه چشمان پر از پینه مهتاب

دستان غزل بسته آیینه ترک خورد

دیروز تو را پنجره ها خوب ندیدند

امروز زمین در تب آدینه ترک خورد

مهدیه یوسفی
طوفان انتظار

حالا غزال عاطفه تنهاست بی شما

یعنی غریب دشت غزل هاست بی شما

امروز بی حضور تو تنهاترین منم

فردا ببین که معرکه برپاست بی شما

جانم به لب رسیده در این قحط سال عشق

کار دلم، همیشه خدایاست بی شما

سمفونی نگاه تو گل خند آرزو

جان، نغمه نوش درد و غم آواست بی شما

دریا اسیر پنجه توفان انتظار

در کشتی شکسته، چه غوغاست بی شما

مولا بیا، که صائب محراب چشم تو

گرم دعا و غرق تمناست بی شما

اشک ست و آه و غربت و تنهایی و سکوت

ما را هر آنچه هست، همین هاست بی شما

سید علی اصغر صائم کاشانی
غروب غم انگیز

تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه

که می برند مرا روی شانه های سیاه

صدای گریه بلندست و جمله هایی هم

شبیه تسلیت و غصه و غمی جانکاه

به گوش یخ زده ام می رسد و فریادی

شبیه حرمت این لااله الا الله!

و چشم هام، که چشم انتظار تو هستند! -

اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه -

و بغض می کند آنجا جنازه من که -

«تو» را همیشه «نفس» می کشید و «خود» را «آه»!

چقدر شب که تو را من مرور کرده ام و -

رسیده ام به: غزل، گل، شکوفه، دریا، ماه!

بدون تو، همه عمر من دو قسمت شد:

دقیقه های تکیده، دقیقه های تباه

اگرچه متن بلندی ست درد دل هایم

سکوت می کنم و شرح قصه را کوتاه -

که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند

«غروب جمعه» و «مرگ» و «وجود من» همراه!

برای بدرقه نعش من بیا هر روز

که کار من شده سی بار مرگ در هر ماه

و کل دلخوشی زندگی من اینکه -

تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه

مهدی زارعی