آرشیو یک‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۳۱۲۹
هنر
۱۰

درباره «مرثیه ای برای یک دختر»، به نویسندگی، طراحی و کارگردانی مازیار شهزاد دولتشاهی

مرثیه ای ناتمام

ابراهیم طلعتی نژاد

در نمایش «مرثیه ای برای یک دختر» با بازخوانی و اقتباسی آزاد از نمایش نامه «مرگ و دوشیزه جوان» اثر آریل دورفمان، کارگردان (مازیار شهزاددولتشاهی) سعی در واکاوی رفتار و مشکلات و تلاطم روحی و دلایل پیشامد این مشکلات در کاراکتر زن نمایش نامه و تاثیر این تلاطم روحی بر زندگی و روابط زناشویی او دارد؛ مشکلاتی که منجر به رفتاری بیمارگونه و عجیب و تا اندازه ای متناقض در او می شود. زنی که توسط دکتری مورد تجاوز قرار می گیرد، بعد از مدتی باز بر اثر حادثه ای، او را در خانه خود می بیند. او که پیش از این در سال های دور بر اثر تجاوز مکرر دکتر دچار مشکلات روحی و اختلالات رفتاری است، به فکر انتقام از دکتر برمی آید تا این گونه شاید بر درد روحی خود به گونه ای فائق آید، اما با عدم همکاری شوهر و رودررویی او با دکتر که موجب بازشدن مسائل و مشکلات گذشته شان نیز می شود، روبه رو می شود و زن که در آخر حتی توان و وسیله انتقام را نیز ندارد، ناکام، به نوعی خود را نیز که در سایه ناتوانی در مقابل خواست دکتر تسلیم و مقاومت را بیهوده می پنداشته، مقصر می انگارد، گویا جبر زندگی که او را در مسیری این گونه سخت و دردناک قرار داده، روح آزرده اش را به تسلیم در مقابل نابخشودگی خویش و کسی که باعث این آزردگی روحی است وادار کرده است. زنی مانند جسدی بی جان و اراده در دریایی متلاطم از درد که نه توان بخشش در اوست، نه توان فراموشی و تسکین. او که با موسیقی باید به زیبایی خاطره های زیبایش را مرور کند، به نوعی با موسیقی برآمده از روح زیبای انسانی، دردهای زجرآور تجاوز را مرور می کند. موسیقی ای از شوبرت که موردعلاقه دکتر تجاوزگر است و در هنگام تجاوز این موسیقی فضا را دربر می گرفته است. نواختنی که مانند تازیانه دردهایش را دوچندان می کند، اما آیا کارگردان توانسته با رویکردی که در این نمایش انتخاب کرده، تمام دنیای پر از درد و تشویش زن (پائولینا) با بازی دیانا فتحی، را به درستی روی صحنه به نمایش بگذارد؟

رویکرد کارگردان در این میان از ناتورالیسم کلی نمایش نامه اصلی به سوی دنیای درونی پائولیناست؛ دنیای بسته تر و درونی تر کاراکتر زن نمایش به نوعی از درونیات او در تقابل با ماهیت رفتارهای اجتماعی و تاثیرات این رفتارهای اجتماعی فاصله گرفته و به سمت خواست و تمایلات او و درونیاتش در تقابل با خواست شوهر و دکتر به پیش می رود؛ درونیاتی که بدون مواجه شدن با زاویه هایی جدید موضوعات انسانی و اجتماعی شخصیت های دیگر در روایت نمایش باید به سمتی روان کاوانه به پیش رود که این نوع نگاه در روایت مستلزم رویکردهای صحنه ای در به نمایش گذاشتن تشویش و اختلالات درونی کاراکتر برای همسویی با محتوا و زاویه انتخاب شده برای به صحنه درآوردن آن محتواست که در این میان هرچند از نظر طراحی صحنه به لحاظ القای فضای ذهنی کاراکتر زن و نمایش تا حدی موفق بوده، اما با استفاده و درک صحیح از نورپردازی و اجرای آن و استفاده از انتهای صحنه با نورپردازی و ایجاد سایه هایی که درونیات کاراکتر را بازگو می کند و با طراحی صحنه ای کارآمد، فضای نمایش و فضای ذهنی پائولینا را تا اندازه ای قابل قبول تجسم می بخشد، اما در به نمایش گذاشتن تلاطم درونی و تشویش ها و عذاب درونی پائولینا همسو با رفتار و کنش های بیرونی او مواجه نیستیم و کنش ها و رخدادهای صحنه، بازگو کننده دنیای درونی پائولینا، که همواره در تنش روانی و روحی و عذاب عصیانگرش به سر می برد نیست، تا جایی که روایت نمایش هرچند از نظر محتوا توان همراهی مخاطب را دارد، اما در شکل اجرائی نیاز نمایشی خود را برطرف نکرده است، از طرفی با کرختی و افتادن ریتم بیرونی روبه رو می شود که این کندی ریتم در بازی های بازیگران نیز مشهود است و البته بازی ها می توانستند در سایه جدیت و اعمال نظر و هدایت مناسب تر کارگردان در سطح مطلوب تری باشند. هرچند نمایش مرثیه ای برای یک دختر از این نظر که در نمایاندن درونیات پائولینا به نوعی که تداعی گر درونیات آشفته اوست دچار کاستی است و رویکرد نمایشی بر مبنای دنیای هستی شناسانه پائولینا جز در صحنه هایی توان بازنمایی این درونیات را ندارد، اما نمایشی قابل تامل است و مخاطب با رویکردی خلاقانه در این نمایش روبه رو است.