آرشیو پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۴۰۷۴
شرح بی نهایت
۱۱

شعرهایی تازه از کبری حیدرزاده

گل هایی که شکوفه خواهند زد

آسیب های رسیده بر درخت

هم بال کرکس ها

پر می زنم

در آسمانی به رنگ زمین

با چشم گرسنه

می شمارم

نیمکت های پوسیده

و آسیب های رسیده بر درخت

در راه بهار

چندان که نخوانده ماندم

خاک سراپایم را گرفت

و زمستان بارید

اکنون

در گل مانده ام

چشم به راه گل هایی که شکوفه خواهند زد

تعقیب واژه ها

شعری اندیشه ام را کبود کرده است

مودبانه درونم را می کاود

واژه ها هراسان

به دنبال سر پناهند

من اما

آرمیده در پشت بام شب

توفان تیره را تنفس می کند

بیمارخانه

دماسنج را در دهانم گذاشته است

کسی که شکل پرستار نیست

لحظاتی زبان شوم بسته می شود

برای همین است اگر دارید متنی منثور می خوانید

سطرها یخ زده

در انتظار سر خوردن من اند

دستم را رها کرده است انگار

کسی که شکل پرستار نبود

رد پای آهنی

در اعماق این خیابان

تاریکی پرسه می زند

و سایه ای شانه به شانه اش

خودم را به خواب زده ام

مردی با کفش های آهنی

عبور می کند