آرشیو پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۰۲
جلد دوم
۷
یادداشت

نیما پتگر، شاهزاده هنر معاصر

احمدرضا دالوند

«نیما» نام خانوادگی اش «پتگر» است، اما با ژن متفاوتی از پتگرها به نقاشی می پرداخت. نیما پتگر هنرمندی خلوت گزین بود و بیان کاملا شخصی اش حاصل همین استایل زندگی اش می تواند باشد. کمال گرایی اش و تنهایی خودخواسته اش از سویی و موضوعات برگرفته از تاریخ و اساطیر که ملهم از نقش برجسته های بین النهرین و ایران باستان است، از سوی دیگر وجوه متکثر اندیشه هنرمندانه اش را بازگو می کند.

به راستی برای نیما پتگر که ذات ناب هنرمندی در ژرفای وجودش نهفته بود، جز سوگنامه ای دردمندانه چه می توان نوشت؟ او شاهزاده هنر معاصر ما بود که در سرگشتگی و تلخی اوج پختگی اش را نه بر پرده نقاشی که بر لحظات گذرنده، فانی و برگشت ناپذیر نقش کرد تا این درد را مکرر کند که همواره برای هنرمند ماندن لازم نیست قوی و پوست کلفت بود، گاهی باید هنرمند را با همه لرزه های دل و دستش و با مهر بسیار پذیرفت: اما زمانه سختی است و با قهرمانان نازک دل و شکننده اش نامهربانی ها می کند و این با ذات کمال گرای او درتناقض بود. شاید اصرار بر خلوت گزینی و بودن در لحظه اکنون، نوعی مقابله به مثل با زمانه پرنیرنگ بود.

نیما پتگر اگرچه در اواخر عمرش کم کار شده بود، اما به تعبیر او «زندگی بوم نقاشی بود». با این تعبیر می توان گفت او هرگز کم کار نشد. نیما خودش را طراح می دانست و بر طراحی پافشاری می کرد. اغلب آثار نیما پتگر را با مرکب خاکستری، قهوه ای و گاه آبی روی کاغذهای مرغوب به یاد می آوریم. آثاری که نیما از طریق آنها دنیای خودش را دنبال می کند. وقتی ریشه های درخت های زیتون توجه او را جلب کرد، بعید است که صرفا تحت تاثیر فرم ریشه ها بوده باشد. شاید او زخم التیام نیافته ای را جست وجو می کرد. نیما پتگر طعم تنهایی را چشیده بود، آنقدر که حتی از خودش هم می گریخت.