آرشیو سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۰۸
صفحه اول
۱
نگاه روز

گردنه گاماسیاب

اسماعیل دوستی

با شنیدن خبر درگذشت معلم زهد و وارستگی جناب استاد احمد احمدی، مدرس حوزه و دانشگاه و عضو عالیرتبه شورای عالی انقلاب فرهنگی به یاد خاطره ای افتادم که بیان می کنم. نتیجه گیری با مخاطب!

بنده از شهریور 71 تا فروردین 73 فرماندار نورآباد دلفان بودم. نورآباد شهری در شمال استان لرستان و همجوار با استان های کرمانشاه و همدان است که قریب به اتفاق مردم آن لک زبان هستند. به مناسبت 12 اردیبهشت سال 72 و تکریم مقام معلم و بزرگداشت چند تن از معلمین نمونه شهر از مرحوم استاد احمدی که هم سابقه ای در انقلاب و مبارزه داشت و هم یکی از شبیه ترین شخصیت ها به صاحب روز معلم یعنی استاد شهید مطهری شناخته می شد و هم اصالتا از لک های نهاوند بود برای حضور و سخنرانی در مراسم روز معلم دعوت کردم. ایشان بدون هیچ پیرایه ای و بدون اینکه هیچ شناخت شخصی از من داشته باشد، دعوتم را پذیرفت و با یک خودروی پیکان از تهران راهی نورآباد شد. آمد، یک سخنرانی تحلیلی پرمغز ارایه کرد و جوایزی به معلمان نمونه اهدا کرد. ظهر که شد ناهار را در منزل، مهمان من بود. بعد از صرف ناهار دیدم که قصد برگشت به تهران را دارد، اصرار کردم که بماند و استراحت کند...

گفت که در تهران کارهای زیادی سرش ریخته و باید هرچه سریع تر برگردد. به همین خاطر نه از جاده آسفالت و معمور خرم آباد که از راه میانبر اما خاکی گردنه گاماسیاب راهی شد. بدون اینکه متوجه شود هدیه ناقابلی را که از قبل تدارک دیده بودم به راننده همراهش دادم و گفتم حسابی که از گردنه فاصله گرفتید، این هدیه را به حاج آقا بدهید. راننده هم پذیرفت و راهی شدند. بعد از یک ساعت پاسدارهای فرمانداری اطلاع دادند که آقای دکتر احمدی برگشته و می خواهد شما را ببیند. من نگران شدم و اولین تصوری که به ذهنم رسید تصادف یا خرابی ماشین بود. آمدم دیدم آقای دکتر در حیاط فرمانداری قدم می زند. من را که دید گفت آقای فرماندار من برای این هدیه به نورآباد نیامدم، ضمنا بنده در این مملکت از دانشگاه حقوق می گیرم. این هدیه را خرج کارهای واجب تر کنید.

من ماندم و درس های این خاطره...