آرشیو پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۱۵
غیر قابل اعتماد
۱۴
منظوم

یک شعر طنز قدیمی

فوتبال مجلسی!

محمدعلی گویا

(این شعر طنز فوتبالی- مجلسی، در شماره هفتم نشریه «توفیق» هفتگی به تاریخ نهم خردادماه 1347 منتشر شده که ذکر خیرش در همین ستون کناری، یعنی ستون «بایگانی» رفته است.

خدا رحمت کند مرحوم گویا را، بالای این شعر نوشته است: «وکلای مجلس، تیم فوتبال تشکیل دادند.»)

مجلس ما! مجلس شوربای ما!

مجلس با قدرت والای ما!

ای ز تو هر کار جهان ساخته

هرکه به پیشت سپر انداخته

ای تو به خود دیده هنرمندها

عرصه تو، جای چه و چندها

ما ز تو دیدیم بسی با هنر

یک نفر و ده نفر و صد نفر

نابغه دیدیم فراوان ز تو

همچو «فسنجان» و «بادمجان» ز تو

ما ز تو دیدیم بسی آرتیست

بخیه زن و کوک زن و هالتریست

بود همه کار تو بازی، ولیک

بازی بی «توپ» کجا هست نیک؟

بازی تو، بازی با سکه ها

بازی بی اشکلک و بی صدا

بازی تو، صرفه بسیار داشت

خانه و ماشین، کت و شلوار داشت

حرف زدن در همه جا «فول» بود

هرکه در این عرصه دهان می گشود،

می شد از این بازی آرام، «اوت»

حاصل این «اوت»، گهی بود «فوت»

(یعنی می مرد از این درد و رنج

رنج ز کف دادن این گونه گنج)

بهر چنین عرصه بازیگری

تا که بیابی دوسه تا مشتری

تا که بگویند که هستی تو هم

بهر خودت تیم نمودی علم

گرچه که توپ همه توخالی است

بازی بازیگر تو عالی است

داخل این مجلس بی«قال» تو

جلب نظر می کنه «فوتبال» تو

لشکر بازیگر تو سربه سر

هست ز وحدت، همه چون یک نفر!

هست یکی بازی «فوروارد» و «بک»

شیوه کار «گلر» و «هافبک»

تیم مخالف چو ندارد وجود

ورزش تو هست قیام و قعود

«گل» که نگویی به کسی هیچ گاه

گفتن گل، پیش تو باشد گناه

اهل دلی حمله سزای تو نیست

درخور این مهر و وفای تو نیست

نیست مخالف توی بازی، رفیق!

بازی تو، ساکت و خوب و رقیق!

تا که شلوغش بکنی بوق بزن!

گل توی دروازه صندوق بزن!

نیست مخالف، بزن آهسته گل!

گل بزن و آب بده دسته گل!