آرشیو پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۲۷
جلد دوم
۷
واگویه

نگاهی متفاوت به اجسام

شبنم نیکخو

مخاطب: ترجیح می دهم وارد مکانی که روی تابلوی ورودی آن نوشته «گالری هنری» نشوم. اگر فروشگاهی باشد، می دانم نقش من چیست، رفتارم باید چگونه باشد و رفتار کسانی که در فروشگاه هستند چگونه است. در فروشگاه اگر چیزی نخرم حس بدی پیدا نمی کنم چون قرار نیست ورود من به معنی خرید چیزی باشد. اما در یک گالری هنری گویا توقعی از پیش تعیین شده وجود دارد که من باید چیزی از آن آثار بفهمم و اگر متوجه چیزی هم نشوم باید تظاهر کنم که این اتفاق افتاده است.

هنرمند مدرن: معمولا اگر به صحبت کردن تمایل نداشته باشی گالری دار یا حتی خود هنرمند الزاما نمی خواهد با تو در مورد برداشتت صحبت کند. چرا چنین توقعی احساس می کنی؟

مخاطب: دو مساله برای من وجود دارد: اولین موضوعی که به محض ورود گریبانم را می گیرد، حس غالب بر محیط و افراد حاضر است. کسانی که در گالری های هنری دیده ام برایم غریب هستند.

هنرمند مدرن: شاید آنها هم مساله تو را داشته باشند. ضمن اینکه گالری های هنری فقط برای اقلیت های هنری باز نیستند و اتفاقا از دیدن کسانی که فقط درباره آنها کنجکاوند به خوبی استقبال می کنند.

مخاطب: شاید. مساله دوم اینکه با آثار این گالری ها ارتباط برقرار نمی کنم و نمی دانم چه حسی باید داشته باشم. متوجه نمی شوم چرا اجسامی که در زندگی روزمره همه جا هستند آنجا نام اثر هنری می گیرند.

هنرمند مدرن: به چالش کشیدن مفاهیمی که به آنها عادت کرده ایم یکی از اهداف آنهاست. زمانی که هنرمند اجسام زندگی روزمره را، که به صورت گسترده در کارخانه ها تولید می شوند، در محیطی که توقعش را نداریم در ارتباط با اشیایی دیگر قرار می دهد، آن اجسام دیگر «عادی» نیستند.

مخاطب: منظورت این است که اشیای روزمره در محیطی دیگر کاربرد همیشگی شان را از دست می دهند و تبدیل به هنر می شوند؟

هنرمند مدرن: مثلا مارسل دوشان در سال 1913 چرخ دوچرخه ای را برعکس روی یک صندلی آشپزخانه قرار می دهد: اثری «حاضر- آماده» که باعث می شود بیننده با دید جدیدی به این ترکیب بنگرد.