آرشیو سه‌شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۳۷۰
تاریخ و اقتصاد
۳۰

گفته ها

«در نیمه اردیبهشت ماه 1340 نخست وزیر شدم. این کار در نظر خودم قدری زودرس بود. برنامه ریزی کرده بودم با وضعی که در سیاست جهان و ایران پیش آمده بود، وارد مبارزه انتخاباتی شوم و به عنوان نماینده تهران به مجلس بروم. در مجلس فرصتی داشتم تا با تشکیل فراکسیونی افکار عمومی را متوجه تحولاتی که لازم است در کشور پیش آید، کنم و با کسب آرای مجلس طبق سنت اصیل مشروطیت نخست وزیر شوم و اصلاحاتی که در سر داشتم انجام دهم؛ اما چنین پیش آمد نکرد و به اصطلاح معروف، فرزند هفت ماهه به دنیا آمد...»

«در اولین روزهایی که دولت مشغول کار شد، جبهه ملی اعلام یک تظاهرات عمومی در تهران را کرد. آگهی دعوت عمومی را که منتشر کردند، هریک از دوستان و کارگردانان بازار و اصناف که به من علاقه مند بودند، سوال کردند. گفتم با این تظاهرات موافقم و از آنان خواستم که علاوه بر شرکت در آن، دیگران را هم تشویق به رفتن کنند. حساب می کردم که حضور نیروهای ملی و مردم در صحنه های سیاسی، به هرحال مقداری از نیروی مخالفان و دشمنانی را که دولت بر اثر شروع اصلاحات برای خود خواهد تراشید، خنثی خواهد کرد... در هر حال دولت کار خود را شروع کرده بود. انتصابات اساسی در وزارت دادگستری و وزارت کشاورزی انجام شد. خود من با وزیر اقتصاد و بازرگانی و وزیر دارایی سرگرم ایجاد محدودیت های وارداتی و یافتن راه های وصول مالیات ها و مقررات گمرکی و حذف مخارج زائد دولت بودیم تا فکری برای خزانه خالی دولت کنیم...»

منبع: کتاب خاطرات دکترعلی امینی