آرشیو چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۳۱
صفحه آخر
۱۶
روشنایی های شب

طعم گیلاس

حسن لطفی

از وقتی فیلم طعم گیلاس ساخته زنده یاد عباس کیارستمی را تماشا کرده ام، گیلاس های اهدایی دوست الموتی ام را با لذت بیشتری می خورم. انگار با این فیلم مزه گیلاس هایش برایم دلچسب تر شده است. گیلاس هایی که برایم نشانه زندگی است. شاید به همین خاطر وقتی خبر بیرون رفتن عباس کیارستمی را از دنیای آدم های زنده شنیدم، در عین اندوهی که داشتم به یاد گیلاس ها و توت هایی افتادم که در زمان حیات، روی دهانش نشسته و حالش را بهتر کرده اند (امیدوارم این خیال درست و تعداد توت ها و گیلاس های خوشمزه زندگیش زیاد باشد.) امسال وقتی خبر کم آبی و سرمازدگی درختان باغ گیلاس دوستم را شنیدم، خیال کردم از گیلاس های اهدایی او خبری نمی شود. گیلاس هایی که او وقت برداشت بخشی از آنها را داخل سبد می ریخت و به عنوان تحفه به در خانه دوستان گرمابه و گلستانش، خانه سالمندان و محل نگهداری کودکان بی سرپناه می برد. وقتی بر خلاف تصورم سر و کله او با سبد پر از گیلاسش پیدا شد با این خیال که هر چه داشته را برای من آورده از او خواستم تا گیلاس ها را برای دیگران و خانه سالمندان ببرد. خندید و گفت نگران نباش هیچکس فراموش نشده. تعجبم را که دید با شرم و حیا گفت: اول از همه باید به انتظار شما جواب می دادم، سهم شما تا من زنده ام، کم و زیاد محفوظ است. خیال کردم منظورش از شما، من و دوستان دیگرش هستیم. دل رفت پی خانه سالمندان و بچه های بی سرپرست. انگار فکرم را خوانده باشد گفت: البته سهم اصلی را همیشه برای اهالی خانه سالمندان و بچه های بی سرپرست می گذارم. با خودم گفتم چه خوب. انگار رفیقم خوب فهمیده که آنها طعم گیلاس را بهتر حس می کنند.