آرشیو شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۳۳
صفحه آخر
۱۶
فلسفه در خیابان

فرجام پرسشگری

محسن آزموده

سقراط اولین و آخرین فیلسوفی نبود که زندانی شد و همان جا با نوشیدن جام شوکران روی در نقاب خاک کشید. در تاریخ فلسفه از این نمونه ها کم نیستند. بوئتیوس، فیلسوف رمی سده های پنجم و ششم میلادی، در 44 سالگی در زندان اعدام شد، با تبر یا شمشیر. همانجا بود که فلسفه در ردای بانویی زیبا بر او متجلی شد و کتاب ماندگار «تسلای فلسفه» را در گفت وگو با او نوشت. می گویند ابن سینا، بزرگ ترین فیلسوف عالم اسلام، بخش های عمده ‎ای از شفا را در زندان نوشت. سهروردی، دیگر فیلسوف بزرگ ایرانی، در 38 سالگی در زندان از فرط گرسنگی جان داد. جوردانو برونو، فیلسوف و دانشمند ایتالیایی قرن شانزدهم، گرفتار دادگاه تفتیش عقاید پاپ کلمنت هشتم شد، به زندان افتاد و در شهر رم سوزانده شد، مثل عین القضات همدانی، حکیم و فیلسوف مسلمان که گفته اند در 33 سالگی پس از به دار کشیده شدن، جسدش را به بوریای آلوده به نفت پیچیدند و سوزاندند. در دوران جدید نیز نمونه های مشابه هست، اگرچه شاید سطح خشونت در مقایسه با گذشته کمتر باشد. تلخ ترین تجربه از این دست در روزگار ما اما به دو تن باز می گردد: یکی والتر بنیامین، فیلسوف و جستارنویس آلمانی که پس از بازداشت در مرز فرانسه و اسپانیا، در سال 1940 از ترس تحویل به گشتاپو خودکشی کرد و تلخ تر از او آنتونیو گرامشی، فیلسوف چپ ایتالیایی که پس از سال ها تحمل زندان فاشیست ها، در 46 سالگی درگذشت. فیلسوفان زندانی قرن بیستم البته بیشترند، مثلا امانوئل لویناس فیلسوفی که نازی ها همه خانواده اش را کشتند و خودش چندین سال در زندان بود. واقعیت این است که با وجود مشهوراتی از این دست که فیلسوفان آدم هایی محتاط و مال‎اندیشند، فلسفه در بنیاد خود ندای آزادی است و فیلسوف، صلادهنده تفکر آزاد و داعی به رهایی از قید و بندهای فکر متصلب و جزم اندیش است. از این حیث اگرچه جمع فلسفه و زندان، مثل اجتماع نقیضین، محال است، اما فیلسوفان به عنوان انسان هایی آزاداندیش، همواره گرفتار نظام های استبدادی و ایدئولوژی های انحصارگرایی بوده اند که هر گونه پرسشگری و تردید در جزمیات را بر نمی‎تابند.