آرشیو پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۳۸
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

چهار فصل

سروش صحت

ساعت 3 ظهر کنار خیابان منتظر تاکسی بودم، اما ماشین رد نمی شد. گرما تشنگی دیوانه ام کرده بود. بدنم لوچ بود و لباس به تنم چسبیده بود، زبانم را روی لب کشیدم، خشک خشک خشک. یک تاکسی رد شد، دست تکان دادم، فایده ای نداشت تاکسی پر بود. فکر کردم تا چند دقیقه دیگر بخار می شوم و به آسمان می روم، کاش هوا خنک بود. واقعا زمستان بهتر ا تابستان است.

یاد روزهای سرد زمستان افتادم که مثل بید لرزیده بودم و خیس آب مثل موش آب کشیده منتظر تاکسی ایستاده بودم و تاکسی رد نشده بود. یاد هوای آلوده و ترافیک سنگین زمستان ها افتادم. یاد شب هایی که منتظر تاکسی بودم و فکر کرده بودم تا چند دقیقه دیگر مثل یخ خرد و تکه تکه می شوم.

نه زمستان مثل یخ تکه تکه شدم و نه تابستان بخار شدم...