آرشیو پنجشنبه ۱۸ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۷۴
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت بی حاشیه و عبرت آموز خواب زن

امید مهدی نژاد

روزی زنی در حال عبور از پیاده رو بود و همزمان پیام هایش را در یکی از پیام رسان های داخلی، در گوشی تلفن همراهش مطالعه می کرد. ناگهان بر اثر غفلت از توجه به جلو، با شدت به مردی که از روبه رو می آمد و او نیز در حال مطالعه پیام هایش در ورژن فیلترنشده یک پیام رسان فیلترشده خارجی بود، برخورد کرد. مرد گفت: آخ آخ، ببخشید معذرت می خوام.

زن گفت: ای وای، شما ببخشید، من حواسم نبود.

مرد گفت: اختیار دارید، شما باید ببخشید. واقعا شرمسارم.

زن گفت: خواهش می کنم، نفرمایید، مقصر من بودم...

زن و مرد به مدت هشت دقیقه از یکدیگر عذرخواهی کرده بعد به راه خود ادامه دادند. شب هنگام، زن در خانه مشغول آشپزی بود، که کودک چهارساله اش از پشت به او نزدیک شد و پشت او ایستاد.

زن برگشت تا چیزی بردارد، اما ناگهان به کودکش اصابت و او را نقش زمین کرد. زن گفت: اه، ایکبیری، چقد بهت بگم تو دست و پای من وول نخور، چقد بهت بگم سر راه من نیا، و کودک را که در حال گریه بود از زمین بلند و از آشپزخانه بیرون کرد.

آن شب زن در خواب دید کودکش در هیئتی غول آسا در خیابان او را دنبال می کند و هی به او تنه می زند و او را بر زمین می اندازد و می گوید: آره، فقط با غریبه ها مودب باش، به ما فوش بده، آره. آره.

زن ناگهان از خواب پرید و کودکش را که در کنارش خوابیده بود در آغوش گرفت و بلافاصله اپلیکیشن کلیه پیام رسان های داخلی و خارجی و شبکه های اجتماعی را از گوشی موبایلش پاک کرد فردا صبح از محل کارش استعفا داد و تصمیم گرفت برای فرزندش مادر خوبی باشد و فوش ندهد.

از سرنوشت مردی که از روبه رو می آمد تا این لحظه اطلاعی در دست نمی باشد.