آرشیو شنبه ۱۰‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۳۲۳۲
صفحه اول
۱
سرمقاله

کیفر و پاداش روحانی

احمد غلامی ( سردبیر)

به باور جرالد آلن کوهن، یکی از مفسران «نظریه تاریخ مارکس»، شناخت از خود، هم پاداش دارد هم کیفر. حسن روحانی و جامعه سیاسی ایران مصداق بارز این مدعا هستند. حضور رئیس جمهوری در مجلس دهم برای پاسخ گویی به برخی نمایندگان، نشان داد او به حدی از شناخت رسیده که بازیچه دست سیاست بازان نشود. در این بزنگاه بود که حسن روحانی دل را یکدله کرد و به شناخت از آنچه خود است، تاکید کرد که دلبسته و وابسته نظام است. این شناخت از خود، هم کیفر دارد هم پاداش، هم در فرایند هم در نتیجه اش. کیفر روحانی انتقادات تند و تیز رسانه های خارجی و منتقدان داخلی از او است که در پی آن هستند تا جایگاه ریاست جمهوری را خدشه دار کنند. شناخت از خود دردناک است و دردناک تر از آن یک تنهایی خودخواسته است؛ اگرچه روحانی هنوز از حمایت اصلاح طلبان برخوردار است؛ اما در سیاست، دوستی و دشمنی دائمی وجود ندارد و جالب آن است که دوستان کمتر دائمی اند. در این سال های باقی مانده، اصلاح طلبان در مواجهه با روحانی تاکتیک خیلی دور، خیلی نزدیک را پیش خواهند گرفت؛ زیرا در دادن پاداش به او هم داستان نیستند. پاداش روحانی نزدیکی نهادهای رسمی به او است. انتظار می رود از این پس نهادهای رسمی با دولت برخورد همدلا نه ای داشته باشند؛ چیزی که روحانی بیش از حمایت اصلاح طلبان و مردم روی آن حساب باز کرده است. اگر این خواسته محقق نشود، او سیاست مداری دوسر باخت خواهد بود. این فقط روحانی نیست که ناچار به تامل در خویشتن شد، اصلاح طلبان هم باید در این مسیر گام بردارند. آنان چند صباحی است با اتخاذ تاکتیک های ایذایی درصدد به تاخیر انداختن این رویارویی با خود هستند. از این رو است که اصلاح طلبان بیش از آنکه از خود سخن بگویند و موضع گیری هایشان را شفاف عیان کنند، از تغییر گفتمان اصلاح طلبی حرف می زنند. گویا گفتمان نواصلاح طلبی باید مانند نفربر جنگی اسکورپین آنان را در اتاقک فولادی از گزند انتقادات مخالفان و مردم در امان نگه دارد و با سرعت به خاکریزهای پیروزی برساند. روحانی تکلیفش را با مردم و اصلاح طلبان روشن کرد. او می گوید به مردمی باور دارد که نظام را باور دارند. جامعه سیاسی ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. مردم هم در کار شناخت خویش اند. این سردرگمی، این بن بست های ناخواسته در سیاست، این اعوجاج در اظهارنظرهای مردم، این خشم و نفرت و این عشق و مقاومت، بیانگر احساسات مردمی است برای آگاهی از جایگاه خویش در جامعه. همین تکاپوی مردم برای شناخت است که روحانی را وادار کرده تا دل را یکدله کند و از تریبون مجلس، مجلسی که خانه ملت است، فریاد بزند او بر سر حیات نظام با هیچ کس معامله نمی کند. این صراحت رئیس جمهوری نشئت گرفته از تکاپوی مردم برای آگاهی از جایگاه خود بعد از چهار دهه انقلاب اسلامی است. همین تکاپو اصلاح طلبان را هم ناگزیر می کند تا تکلیف خود را با سیاست دولت و مردم روشن کنند. اینک مردم به معنای عام آن با هر باور و منشی در تکاپوی شناخت خود هستند؛ آگاهی از خود در زمینه تاریخی که پشت سر گذاشته اند. آنان سال های آغازین انقلاب را در «وحدت تفاوت نیافته» از سر گذراندند. مردم در این دوران مانند خانواده ای با همه اختلافات و تعارضات در کنار یکدیگر بودند و بی واسطه به خیر هم نظر داشتند.

مردم از اواسط دهه 60 تا اواخر دهه 70 در تلاش بودند یک «جدایی تفاوت یافته» را رقم بزنند و وارد جامعه مدنی شوند. جامعه ای که در آن رقابت های اقتصادی و سیاسی دست بالا را دارد و استقلال فردی و جدایی از هم در آن اصل است و مشارکت ها براساس قراردادهای عاری از احساس شکل می گیرد.

مردم با همراهی جریان های سیاسی، بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب هنوز نتوانسته اند به یک جامعه مدنی خودبسنده دست یابند.

جامعه مدنی تابع دولت است؛ اگر خانواده «وحدت تفاوت نیافته» را نشان می دهد و جامعه مدنی «تفاوت و جدایی» را، دولت، «وحدت تفاوت یافته ها است». اینک در اواخر دهه 90 مردم سودای آن را دارند تا نسبت خود را با جامعه مدنی و دولت روشن کنند. دیگر زندگی در جامعه مدنی نیم بند راضی شان نمی کند؛ به ویژه آنکه اگر دولت نتواند تفاوت های یک جامعه مدنی را وحدت ببخشد؛ نبود انسجامی که موجب تنش های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.

آنچه مردم را سرگردان می کند، حضور در میان جامعه مدنی و دولتی نابسنده است که به تعارضات و تناقضات دامن می زند.

مردم نمی دانند از یک جامعه مدنی چه انتظاراتی دارند و درواقع در طلب چه هستند یا حدود آزادی آنان کجاست؟

مردم در تکاپوی آگاهی هستند تا جایگاه خود را در این میان بازشناسند. از این رو است که سخنان روحانی در مجلس چندان مخاطبی در میان مردم ندارد و نمی تواند آنان را از سرگردانی نجات دهد. شناخت روحانی از خودش و جایگاهش چنان دیر اتفاق افتاده که هیچ تناسبی با مطالبات مردم ندارد. مطالبات اقتصادی مردم فقط یک جلوه از بروز تمایلات خودانگیخته آنان برای ابقای جامعه مدنی است. به جرئت می توان گفت اگر دولت بتواند مشکلات اقتصادی مردم را کاهش دهد و رفاهی نسبی به وجود آورد، مردم به رضایت حداکثری نخواهند رسید. آنچه مردم را مردم می کند، آگاهی و پذیرش جایگاه واقعی آنان است.