آرشیو شنبه ۲۴‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۴۴۲۴
تاریخ و اقتصاد
۳۰

واکاوی

پشت صحنه فیلم گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی از راست به چپ: علی نصیریان، عصمت صفوی، غلامحسین ساعدی، عزت الله انتظامی، نشسته: جعفر والی
پشت صحنه فیلم گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی از راست به چپ: علی نصیریان، عصمت صفوی، غلامحسین ساعدی، عزت الله انتظامی، نشسته: جعفر والی

هویت، تاریخ و سینما

سمیرا دردشتی دنیای اقتصاد: هویت اجتماعی از عناصر گوناگونی ساخته می شود و به زندگی مردم در ظرف زمان شکل می دهد. این هویت به زیست اجتماعی معنا می بخشد و به افراد یک جامعه کمک می کند که به مدد تجربیات مشترکی که در گذشته کسب کرده اند انسجام یافته و به جامعه خود قوام دهند. برآیند این گذشته جمعی با تمامی فرازوفرودهای درونی آن تاریخ یک ملت را می سازد. تاریخی که معمولا در رویکردی صرفا سیاسی نادیده انگاشته شده و ملتی که از دریچه نگاه مورخان کلاسیک مورد توجه قرار نگرفته اند اما با گذشت زمان، همگانی شدن آموزش و حضور مردم در عرصه عمومی که باید آن را محصول جهان مدرن محسوب کرد، تاریخ صاحب صورتی نویافته شد که در قالب آن مردم و کنش های آنان ارزشمند تلقی شد. در این تعریف نویافته آنها بودند که خالق اصلی تجربیات مشترک و پیش برنده اصلی جریان تاریخ به شمار آمدند.

امروزه بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که زندگی روزمره اصلی ترین قلمرو تولید معنا است. در همین قلمرو است که مردم اموری که با آن سروکار دارند را تفسیر می کنند، به آن معنا می دهند و آن را مسلم و انکارناپذیر می پندارند. به این ترتیب شاهد شکل گیری مجموعه ای از عادات، باورها و رفتارها در زندگی آنها هستیم که به تجربیات مشترک جمعی شکل می دهند. بدون شک هنر به ویژه در ساحت عمومی آن قابلیت بسیاری برای آفرینش تجربیات مشترک دارد. به عبارتی هنر رویای یک جامعه است که در آن به گونه ای توامان می توان از عناصر سرکوب کننده و تحقق آرزو سراغ گرفت و در میان هنرها شاید سینما به قوی ترین وجه، دارای چنین قابلیتی باشد. سینما از یکسو محلی برای بازنمایی زیست اجتماعی و از سوی دیگر بستری برای آفرینش هویت جمعی است. چنین قابلیتی آن را در پیوند مداوم با جامعه و زندگی روزمره قرار می دهد. در ایران نیز سینما به زودی از جایگاه ویژه ای برخوردار شد.

درحالی که مدرنیته رفته رفته جایی برای خود در جامعه ایران باز می کرد، نیاز به فراغت را نیز با خود به همراه می آورد و در میان معدود تفریحات مدرن، سینما با استقبال زیادی مواجه شد و به سرعت رو به تکامل گذاشت. برای مردم این هنر و صنعت در کنار همه کارویژه هایی که داشت دریچه ای به دنیای مدرن بود و فهم آنها از جهان خارج را شکل می داد. چیزی نگذشت که ایرانیان توانستند خود روایت گر فیلم ها شوند و به این ترتیب جامعه، خیال ها، رویاها، کمبودها و ضعف های آن دستمایه نوشتن فیلمنامه ها و بازی بازیگران شد. وقوع انقلاب و با فاصله اندکی آغاز جنگ تحمیلی زندگی روزمره ایرانیان را دستخوش تغییرات جدی کرد. بسیاری از امور عادی پنداشته شده تغییر ماهیت دادند. در چنین شرایطی سینما دست به کار روایت شد و به تبع تغییر در زندگی روزمره مضامین سینما نیز تغییر پیدا کرد.

اخلاقیات، مبارزه، عدالت، شهادت، فداکاری، جنگ و... مفاهیمی بودند که از جامعه و جبهه های نبرد به سینما سرریز شد و تلاش شد زندگی در شهرها و جبهه ها در سینما بازنمایی شود. در این بازنمایی دردهای مشترک، آرزوهای مشترک، بیم ها و امیدهای مشترک مطرح می شد و در حین بازنمایی احساساتی از نوع غرور، همدلی، مبارزه و ایستادگی، همزمان آنها را بازتولید نیز می کرد. بنابراین هرگاه قرار باشد تاریخ اجتماعی مردم را مورد مطالعه قرار دهیم نمی توان از سینما به عنوان عنصری که در ساخت و بازنمایی هویت نقش داشته است چشم پوشی کرد. به ویژه در دهه 60 که به طور خاص، سینما توانست پیوندی چشمگیر با زندگی مردم داشته باشد. این پیوند در دوره های بعدی و با فراگیر شدن دیگر رسانه ها تا حدودی کمرنگ تر شد اما همچنان سینما قادر است دریچه ای به دردها و اشتراکاتی باشد که در زیر پوست جامعه جریان دارد.

سوروگین، عکاس بزرگ مشروطه

آنتوان سوروگین در سال 1840 میلادی از پدر و مادر گرجی تبار و در تهران زاده شد (در سفارت روسیه تزاری در تهران)، پدرش واسیلی (مستشرق) و دیپلمات سفارت روسیه بود، کودکی را در ایران گذراند و بعد از مرگ پدر که بر اثر حادثه ای پیش آمده بود، به اتفاق خانواده به گرجستان بازگشت. در تفلیس به اتفاق برادرانش نزد عکاس معروف روسی دیمیتری ایوانویچ ژرماکوف عکاسی آموخت و مجددا به همراه برادرانش امانوئل و کولیا در سال 1870 میلادی (1287 ه.ق) به ایران (تبریز) بازگشت و ساکن شد و به دستگاه ولیعهد مظفرالدین میرزا راه یافت و به لقب خان مفتخر شد. سپس به تهران آمد و در خیابان علاءالدوله (فردوسی) یک استودیو عکاسی باز کرد.

از مکان های تاریخی زیادی چون گنبد سلطانیه و مسجد کبود عکاسی کرد، در گرفتن تصاویر کتاب «سیری درهنر ایران» با آرتور پوپ (که در اصفهان مدفون است) مشارکت کرد. با توجه به تسلط به زبان فرانسه رساله عکاسی «لیبر» را به فارسی ترجمه کرد. گرایش او به عکاسی خبری بود، از این رو عکس هایی از آغاز مشروطیت، بست نشینی در سفارت انگلیس و بر دار شدن میرزارضای کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه گرفت. در نمایشگاه 1897 میلادی بروکسل و نمایشگاه 1900 میلادی پاریس مدال گرفت و نیز از دولت ایران نشان شیر و خورشید الماس نشان دریافت کرد. در اواخر عمر او دچار مشکلات فراوانی شد، بعد از به توپ بستن مجلس عکاسخانه او خسارات فراوانی دید و از حدود 7000 شیشه نگاتیو او بسیاری از آن که منظم و شماره بندی شده بود، نابود شد. به علت مظنون بودن به رابطه با مشروطه طلبان تحت تعقیب قرار گرفت و به سفارت انگلیس پناهنده شد و بعد از انقراض سلسله قاجار، حکومت جدید(پهلوی) به نفی حکومت قبلی پرداخت و 2000 نگاتیو او توقیف شد. او یکی از عکاسان بزرگ ایران بود که عکاسی ایران را به جهان معرفی کرد.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ