آرشیو پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۹۷
ایران جمعه: کافه فرهنگ
۱۲
صبحانه

درگذشته های دور من و شما اعضای یکدیگر بودیم...

سیروس ابراهیم زاده (هنرمند)
منبع: «از نمایشنامه لازاروس تالیف نگارنده، نشر ثالث 1383»

در گذشته های دور - در آفرینش - بنده و سرکار از یک گوهر بودیم. از گذشته های دور و نزدیک گذشتیم و رفتیم… در حال و آینده دور و نزدیک کجا هستیم؟ امروز فقط شباهت های ظاهری با هم داریم و در باطن: اختلافات اساسی! آب مان در یک جوی نمی رود و علف مان در یک مزار نمی روید. برای اینکه اختلافات کاملا از بین برود، باید یکی از ما نابود شود… پس ای برادر ! تفنگ ات را بردار و بیا، تا حل کنیم اختلافات مان را همچون مردم متمدن دنیا!

هم خاکیان عزیز کتاب جغرافیای جهان روز به روز پررنگ تر می شود: خاکستان شمالی، خاکستان جنوبی. زباله دان شرقی، زباله دان غربی. ویرانه جنوب شرقی، ویرانه جنوب غربی. شبستان خاور دور، سنگستان باختری. خرابه غرب نزدیک، گورستان خاوری! کشورها روز به روز کوچک تر و کوچک تر می شوند. یک وجب در یک وجب جا. جمعیت: حداکثر یک نفر… مثل اینجا. ها ها ها! نام کشورها، به تعداد آدم های دنیا. مبارک بادا ! مبارک بادا !

هم قطاران! هم قطاران! من می جنگم… می جنگم… می جنگم! تا آخرین نفس… تا آخرین نفر… تا آخرین نفر ارتش یک نفره ام می مانم.

آهای یانکی شکم گنده کله طاس! ای حامی روس عرق خور آس و پاس! می خواهید مرا از اینجا بیرون کنید؟ زندگی مرا ویران کنید؟ کور خوانده اید! می خواهید اینجا را صاف کنید فرودگاه بسازید؟ جل و پلاس این دانشمند اتمی را بیرون بیندازید؟ من؟ من؟ من؟ یواش مستر یواش! تاواریش یواش! کمی عقل تو کله تان بود ایکاش! گوشه بیل تان به گوشه این زیر زمین بگیرد، رفته اید هوا! دنیایی را زیر و رو می کند هر یک از این مکعب ها! من – ژنرال لازاروس- می جنگم با شما! با روس ها جنگیدم، حالا می جنگم با یانکی ها ! آهای شهردار «کاکس ویل» هلو مستر هلو. اگر مرد جنگی بدو بیا جلو. یوهو. یوهو (پارابلوم خود را درآورده، دیوانه وار شلیک هوایی می کند) یوهو… یوهو… یوهو…

***